lundi 11 mars 2013

واقعیت تاریخ ایران و دیدگاههای شما آقای بنی طرف

واقعیت تاریخ ایران و دیدگاههای شما آقای بنی طرف

اسماعیل وفایغمایی

• میخواهید فارس ها را و نه حکومت خامنه ای را دشمن ملیت ها قلمداد کنید پس اندکی به تاریخ نظر کنید تا باصطلاح فارس ها را در زیر تیغ و تازیانه اعراب مهاجم به ایران ببینید. اگر بحث بر سر ستم ملی به همه ملیت ها و از جمله فارس هاست بحث قابل فهم است ولی اگر بحث بر سر نژاد است نه کارنامه عرب های امروزی ایرانی، که برادران و خواهران و هموطنان ما هستند بلکه کارنامه اولیه بسیار بسیار خونین و هول آور است ...

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
پنج‌شنبه ۱۷ اسفند ۱٣۹۱ - ۷ مارس ۲۰۱٣


نویسنده و مترجم عرب تبار آقای یوسف عزیزی بنی طرف،نوشته ای در سایت وزین اخبار روز قلمی فرموده اند تحت عنوان آیا ایران به سوی تجزیه می رود؟ و ندای مکرر ظلم اقوام فارس بر عرب و کرد و ترک و ... را سر داده اند. من در زیر نوشته این بزرگوار یاداشتکی نوشتم و اندکی از بسیار را توضیح دادم. مدت زمانی بعد، نوشته را با مقداری نمونه تکمیل تر کردم که میبینید.
***

جناب بنی طرف گرامی. با سلام خدمت شما. من به عنوان یک ایرانی و یک همدرد و هموطن شما که حدود سی و هشت سال از عمر شصت ساله را در جستجوی آزادی و دموکراسی در زندان و دربدری و تبعید و غربت گذارنده، شخصیت حقوقی مردمی را که در داخل کشور ایران به سر میبرند با نام ایرانی و شخصیتهای حقیقی آنها را با نام کرد و ترک و فارس و ترکمن و لر و عرب و... به رسمیت میشناسم. این ملت با تمام ملیت هایش قرن ها در جغرافیای ایران زیسته اند. فارس ها که من هرگز تا حالا نتوانسته ام رگ وریشه نژادیشان را پیدا کنم! بخشی از این ملتند. تاکید میکنم این ملت با ملیت هایش چندین و چند قرن با هم زیسته اند و در حالی که اروپا دارد مرزهایش را بر میدارد و اروپای بزرگ را تشکیل میدهد و مساله ایران آزادی و دموکراسی برای همه است. شما مدتهاست دارید راه خودتان را می روید و ساز خودتان را بدون توجه به بسیاری واقعیت ها می نوازید.
استاد عزیز من! تاریخ پیش روی ماست. نمی دانم شما چقدر به آن توجه دارید. در طول هزار و چهارصد سال اخیر، بجز یعقوب سیستانی و دیلمیان و آل زیار گیلانی و مازندرانی، و بعدها زندیان لر و سلسله پهلوی شمالی تبار، تمام تاریخ ایران تاکید میکنم تمام تاریخ ایران از سامانیان گرفته تا غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان ومغولان و تیموریان و مظفریان قرا قویونلو و آق قویونلو و صفویه وافشار و قاجاریه و خرده سلسله هائی که اینجا و آنجای ایران حکومت کرده اند، تاریخ حکومت اقوام غیرفارس بر تمام ملیتهای ایران از جمله فارس هاست.
من اساسا انسان را با نژاد و قومیت نمیشناسم و نسب نامه مرا سهراب سپهری خوب بیان نموده که: «نسبم شاید. به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد» و نیز نرودای شیلیائی که فرموده
من زمین را به رسمیت میشناسم
و انسان را بر آن

استاد عزیز! تمام این تاریخ، باز هم تاکید میکنم تمام این تاریخ! تاریخ حکومت های غیرفارس، یعنی واضح و روشن و بی تعارف، قبایل صحرانشین و جنگجو و دلاور و تیغ به کف ترک، و تاکید میکنم با فرهنگی که تحفه مهاجمان به ایران، از عربستان و بلاد عرب بود می باشد.
آیا شما میتوانید غیر این را ثابت بفرمائید. فرهنگ فارس کجاست؟ آیا در این پانزده قرن دوم تاریخ ایران، در حکومت ها، شما نقش و نشانی اساسی از فرهنگ قبل از اسلام میبینید؟ حکومت فارس ها کجاست؟ اگر هست نام ده پادشاه و امیر فارس را ببرید تا من مطمئن شوم شما درست میگوئید. در تاریخ ایران حکومت ها و دولت ها بوده اند که حکومت کرده اند و نه ملیت ها و ملت، و این حکومت ها تسمه از گرده تمام ملیت ها کشیده اند که در اکثر این حکومتها ملت طعمه بوده و دولت شکارچی.
میخواهید به یمن حکومت پلید کنونی حاکم بر ایران ندای تجزیه را سر بدهید حق دارید ولی تاریخ را بدانید. من حدود بیست سال روی تاریخ ایران کار کرده ام. مادر بزرگ من ریشه در تبار بنی شیبان عرب داشت و طایفه او از اولین مهاجرین و کلنی نشین های پس از فتح ایران بودند که آمدند تا در مقابل شورش های ایرانیان پشتوانه حکومت جبار آن دوران باشند. .پدرم از اهالی دشت کویر یعنی فارس است. دو خواهر ناتنی ترک دارم. کودکی ام در بلوچستان و با بلوچ ها گذشت. الفبای فارسی را بلوچی بنام آقای جمالزهی در سراوان به من آموخت. بسیاری شبها را در قلعه بلوچ ها در سراوان و در کنار دو بانوی مهربان بلوچ بنام عایشه و خدیجه امراء گذراندم و از آنها مقداری زبان بلوچی آموختم. پدر من به شدت به بلوچ ها علاقمند بود و اگر چه زیر بار مذهب نبود و فقط به خدا اعتقاد داشت اما در جلسات مذهبی مولوی های بلوچ و فکر می کنم دو مولوی نامدار سالهای ۱٣٣٨ خورشیدی یعنی مولوی شهداد و مولوی عبدالعزیز شرکت میکرد و بحث و فحص میکرد تا بیشتر بداند. در سال شصت در پناه کردها و دکتر عبدالرحمان قاسملو بودم بسیاری از دوستان من لر هستند ... وهیچ برتری برای فارس ها بر دیگران و دیگران بر فارس ها نمی شناسم. مساله اگر ستم ملی است باید از بین برد. یاد روانشاد گرامی دکتر قاسملو سبز باد. در سال ۱۳۶۰ یکبار در مقر مرکزی حزب دموکرات کردستان در دره ای حوالی روستای شیوجو در کردستان میگفت: اگر دموکراسی به ایران باز آید خودمختاری در زیر سایه اش از اعتبار خواهد افتاد، ما قرنهاست در این سرزمین زیسته ایم و تمام ایران مال ماست (نقل به مضمون).
آقای بنی طرف اگر مساله سر فارس و ترک و عرب است و نه ستمی که بر سر تمام ملت ایران آوار شده است شما چرا فراموش کرده اید که رهبر ایران کنونی خامنه ای فارس نیست وترک تبار است و کله اش از فرهنگ سوقاتی تحفه عربستان لبریز است و از هر ده کلمه ای که از دهانش بیرون می آید هشت تای آن عربی است و آن عمامه بر کله اش زائیده فرهنگ ایرانی نیست! در آغاز حکومت شیعه صفوی این شاه اسماعیل غیرفارس بود که جوی خون در تبریز بر پا ساخت و حتی شکم زنان حامله تبریزی را که حاضر به لعن خلفای سه گانه نبودند دستور داد بدرند و جنینشان را بیرون بکشند. این کار را فارس ها نکردند. میخواهید فارس ها را و نه حکومت خامنه ای را دشمن ملیت ها قلمداد کنید پس اندکی به تاریخ نظر کنید تا باصطلاح فارس ها را در زیر تیغ و تازیانه اعراب مهاجم به ایران ببینید. اگر بحث بر سر ستم ملی به همه ملیت ها و از جمله فارس هاست بحث قابل فهم است ولی اگر بحث بر سر نژاد است نه کارنامه عرب های امروزی ایرانی، که برادران و خواهران و هموطنان ما هستند بلکه کارنامه اولیه بسیار بسیار خونین و هول آور است و اینجا تمام ملیت ها منجمله فارس ها طلبکارند. چند نمونه از صدها نمونه را ببینید.
استاد زرین کوب در صفحات ۷۲ تا ۷۴ دو قرن سکوت مینویسد:
... استیلای عرب بدون غارت و انهدام و کشتار انجام نیافت.[...] دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند. از پیشه وران و برزگران که دین مسلمانی را نپذیرفتند باج و ساوگران بزور گرفتند و جزیه نام نهادند. همه این کارها را نیز عربان در سایه شمشیر و تازیانه انجام می‌دادند. [...] حد و رجم و قتل و حرق، تنها جوابی بود که عرب خاصه در عهد امویان به هرگونه اعتراضی می‌داد. [...] خشونت و قصاوت عرب نسبت به مغلوب شدگان بی اندازه بود.[...] بیداد و فشار دستگاه حکومت سخت مایه نگرانی و نارضایی مردم بود. مولی نمی‌توانست بهیچ کار آبرومند بپردازد. حق نداشت سلاح بسازد و بر اسب بنشیند. اگر یک مولی نژاده ایرانی، دختری از بیابان نشینان بی نام و نشان عرب را به زن می‌کرد، یک سخن چین فتنه انگیز کافی بود که با تحریک و سعایت، طلاق و فراق را بر زن و تازیانه و زندان را بر مرد تحمیل نماید. حکومت و قضا نیز همه جا مخصوص عرب بود و هیچ مولی ای باینگونه مناصب و مقامات نمی‌رسید. حجاج بن یوسف بر سعید بن جبیر که از پارساترین و آگاه ترین مسلمانان عصر خود بود منت می‌نهاد که او را با اینکه از موالی است، چندی به قضا کوفه گمارده‌ است. نزد آنها اشتغال به مقامات و مناصب حکومت در خور موالی نبود؛ زیرا که با اصل سیادت فطری نژاد عرب منافات داشت.

نمونه های دیگر:
در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا سدی بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. (کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد۱ صفحه ۳۰۷)
در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند؛ بطوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند... و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)
در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه ۱۱۶ -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۲۰۱۱)
در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعدها به «رود خون» معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید «چندان از آنها بکشم که خونهاشان را در رودشان روان کنم» و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد «گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ میآوردند و در رود گردن میزدند» مغیره گوید که «بر رود؛ آسیابها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ ۱۲٣)
در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خودداری کرده بودند گردن زدند. (کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶)
در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکانهای متعددی جمع کردند و سپس مردم را یکیک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیهی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور میبردند. (کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)
در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همهی مردم شهر را بجز یک صد نفر؛ کشتند. (کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۲۰٨و ٣۰٣)
در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه «آنروز از وقت صبح تا نماز شام میکشتند و غارت میکردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه ۲٨۲)
در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت؛ نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان «امان» داد و سوگند خورد «یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت» مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: «من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۱۷۸)
پس از فتح "استخر" (سالهای ۲٨-٣۰ هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم"استخر" را محاصره کنند. مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم "استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمیرفت تا آب گرم به خون ریختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته" بودند بیرون از مجهولان .(کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه ۱٣۵-- کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۶٣)
رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۱۵)
مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند. (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه ۶۲ -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶, ۲۱۱٨ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۷٨,۱۷۹)
این مشتی از خروار است و دریائی از خشونت و جنایت ایران اشغال شده را در قرون اول در نوردید و بعد هم که ایران استقلال یافت اندیشه و مکتبی بر جای ماند که تحفه معاصر آن جمهوری اسلامی ضد ایرانی و وحشتبار خمینی و خامنه ای است. اسم این فرهنگ را من گذاشته ام ایدز مکتبی و ایدئولوژیک که در رگهای تاریخ ایران بسا مخرب تر از هجومهای اولیه ملتی را با فریاد استقبال از خمینی به دوزخ پرتاب کرد.از گذشته بگذریم و به زمان کنونی برگردیم:
آیا موسوی تبریزی و موسوی اردبیلی و ملا حسنی و خلخالی که هزاران فارس و کرد و ترک وعرب و عجم را به جوخه تیر باران سپردند فارسند. مطمئن باشید اگر آمار بگیرند در میان مسئولین حکومت ننگین کنونی ایران تعداد فارس ها در اقلیت خواهد بود. البته این اصلا مهم نیست چون انسان اسب عربی و فیل آفریقائی نیست و با کار کردش مشخص میشود.
تاکید من برای شما دوست ارجمند که حتما زخم ستم ملی را بر دوش دارید این
است که خوب چشم بصیرت و بی نظری را باز کنید که
الف: تاریخ ایران حدود دوازده قرن از دوران پس از اسلام تاریخ حکومت اقوام و قبایل صحرا نشین و جنگجوی غیرفارس وشاهان غیرفارس بر ایران و بر تمام ملیتهای ایران است. این لیستی ساده از این حکومتها برای اطلاع سرکار است.

۱. طاهریان که با طاهربن حسین مصعب سال ۲۰۶ هجری قمری شروع و با محمدبن طاهر به سال ۲۵۹ هجری قمری خاتمه یافته است. طاهریان از خاندان امیران و سرداران ناحیه‌ای در نزدیکی هرات ی به نام پوشَنگ یا فوشَنج بودند و در اساس در خدمت عباسیان یعنی اعراب بودند
۲. علویان که با حسن بن زید حسنی داعی کبیر سال ۲۵۰ شروع و با حسن بن قاسم حسنی، داعی صغیر به سال ٣۱۶ هجری قمری خاتمه یافته است. اینان نیز عرب تبارند
٣. دیالمه یا آل زیار که با ابوالحجاج مرداویج بن زیار به سال ٣۱۶ هجری قمری شروع و با جستان بن نوشیروان به سال ۴٣۵ هجری قمری خاتمه یافته است. اینان ایرانی تبارند
۴. دیالمه ی آل بویه، دیالمه ی فارس با عمادالدوله ابوالحسن علی بن بویه به سال ٣۲۰ هجری قمری شروع و با ملک رحیم ابونصر خسرو فیروز پسر ابوکالیجار مرزبان به سال ۴۴۷ هجری قمری خاتمه یافته است. و دیالمه ی عراق و خوزستان و کرمان و ری و اصفهان و همدان نیز مدتی در این نواحی حکومت کرده اند. اینان ایرانی تبارند
۵. صفاریان که با ابویوسف یعقوب بن لیث به سال ۲۴۷ هجری قمری شروع و با ابواحمد خلف بن احمد به سال ٣۰٣ هجری قمری خاتمه یافته است.اینان ایرانی تبارند.
۶. سامانیان، ترک تبارکه با امیرعادل، امیر ماضی ابوابراهیم اسماعیل بن احمد به سال ۱۷۹ هجری قمری شروع شده و به امیر ابوالفوارس عبدالملک بن نوح به سال ٣٨۹ هجری قمری خاتمه یافته است.
۷. غزنویان ترک تبارکه با ابواسحاق الپتکین به سال ٣۵۱ هجری قمری شروع و با سراج الدوله ابوالملوک خسرو ملک بن خسروشاه به سال ۵٨۲ هجری قمری خاتمه پیدا کرده است.
٨. غوریانترک تبار (یا ملوک غور) که با امارت سیف الدوله سوری بن ملک عزالدین حسین به سال ۵٣۴ هجری قمری شروع شده و با امارت علاءالدین محمدبن شجاع الدوله علی بن عزالدین حسین به سال ۶۱۲ هجری قمری خاتمه یافته است.
۹. سلطنت سلاجقه ی ترک تبار بزرگ. با رکن الدین ابوطالب طغرل بن میکائیل بن سلجوق به سال ۴۲۹ هجری قمری شروع و با معزالدین ابوالحارث سنجر احمدبن ملکشاه به سال ۵۵۲ هجری قمری خاتمه یافته است. و حکومت سلاجقه ی عراق به سال ۵۱۱ هجری قمری با مغیث الدین ابوالقاسم بن محمد ارسلان شاه خاتمه یافته است.
۱۰. خوارزمشاهیان ترک تبار، با قطب الدین محمدبن انوشتکین به سال ۴۹۰ هجری قمری شروع و با جلال الدین منکبرنی بن علاءالدین محمد به سال ۶۲٨ هجری قمری خاتمه یافته است.
۱۱. ایلخانان مغول تبار که مدت حکومت آن ها با هولاکوخان بن تولوی بن چنگیزاز سال ۶۵۱ هجری قمری شروع می شود و با سلطنت و حکومت انوشیروان عادل به سال ۷۵۶ هجری قمری خاتمه می یابد.
۱۲. در دوره ی فترت ایلخانان مغول و دوره ی تیموری، ملوک و خاندان هایی در نواحی ایران حکومت کرده اند من جمله :
الف - ملوک آل کرت غوری تبار و در خدمت مغولان ،که با حکومت شمس الدین ابی بکر به سال ۶۴٣ هجری قمری شروع می شود و با حکومت ملک غیاث الدین بن معزالدین به سال ۷٨٣ هجری قمری خاتمه می یابد.
ب – اتابکان ترکمان تبار فارس که با سنقربن مودود ۵۴٣ هجری قمری شروع شده و با حکومت ابش خاتون دختر سعدبن ابی بکر به سال ۶٨۴ هجری قمری خاتمه یافته است.
پ – قراختائیان ترک تبار چینی نژاد در خدمت مغولان،در کرمان که با براق حاجب بن کلدوز به سال ۶۱۹ هجری قمری شروع شد و با حکومت قطب الدین شاه جهان پسر سیورغمش به سال ۷۰٣ هجری قمری خاتمه یافته است.
ت – خاندان ترک تبار اینجو یا آل مظفر که با حکومت امیر مبارزالدین محمدبن مظفر از سال ۷۲٣ هجری قمری شروع شده و با حکومت شاه منصوربن شاه مظفربن امیر مبارزالدین محمد به سال ۷۹۵ هجری قمری خاتمه یافته است.
ث - اتابکان بزرگ مغول تبار که با ابوطاهر به سال حدود ۵۵۰ هجری قمری شروع و با غیاث الدین کاوس بن هوشنگ خاتمه یافته است.
ج – چوپانیان ترکمان تبار که با سلطنت شیخ حسن کوچک بن تیمورتاش به سال ۷٣٨ هجری قمری شروع شده و با حکومت ملک اشرف برادر شیخ حسن به سال ۷۵٨ هجری قمری خاتمه یافته است.
چ - امرای ایلکانی یا آل جلایرمغول تبار که با امارت امیرشیخ حسن بزرگ بن امیر حسین از سال ۷۴۰ هجری قمری شروع و با حکومت سلطان حسین علاءالدوله بن سلطان احمد به سال ٨٣٨ هجری قمری خاتمه یافته است.
ح - سربداران شورشی بر علیه مغول و عمیقا ارتجاعی در تفکر اجتماعی با خواجه عبدالرزاق باشتینی به سال ۷٣۶ هجری قمری شروع و با خواجه نجم الدین علی موید به سال ۷٨٨ هجری قمری خاتمه یافته است.
خ - امرای طغاتیمور مغول تبار که با حکومت طغاتیمورخان بن جوجی به سال ۷٣۷ هجری قمری شروع شده و با حکومت سلطان علی بن پیرک پادشاه به سال ٨۱۲ هجری قمری خاتمه یافته است.
پس از این، خاندان تیموری روی کار آمدند و دوره ی فترت خاتمه یافته است.
۱٣. امرای تیموری، ترک تبار با ظهور صاحبقران تیمور به سال ۷۷۱ هجری قمری شروع و با سلطان حسین بن بایقرا سال ۹۲۱هجری قمری خاتمه یافته است.
۱۴. ترکمانان قراقوینلو ترکمان تبار با قرایوسف بن قرامحمد به سال ٨۱۰ هجری قمری شروع و با حسنعلی میرزابن جهانشاه به سال ٨۷٣ هجری قمری خاتمه یافته است.
۱۵. امرای آق قوینلوترکمان تباربا آمدن امیر حسن بیک به سال ٨٨۲ هجری قمری شروع و با رفتن سلطان مرادبن یعقوب بن حسن بیک ۹۰٨ هجری قمری خاتمه یافته است.
۱۶. حکومت پادشاهان صفوی ترک تبار، با آمدن شاه اسماعیل اول به سال ۹۰۵ هجری قمری شروع و با رفتن شاه عباس سوم پسر شاه طهماسب دوم به سال ۱۱۴٨ هجری قمری خاتمه یافته است.
۱۷. سلاطین افشارترک و ترکمان تبارکه با آمدن نادرشاه به سال ۱۱۴٨ هجری قمری شروع و با نادرمیرزا به سال ۱۲۱٨ هجری قمری خاتمه یافته است.
۱٨. پادشاهان زند لر تباربا ظهور کریمخان به سال ۱۱۶٣ هجری قمری شروع و با رفتن لطفعلی خان بن جعفرخان به سال ۱۲۰۹ هجری قمری خاتمه یافته است.
۱۹. سلاطین قاجاریه ترک تبار، با آمدن آغامحمدخان به سال ۱۲۰۰هجری قمری شروع و با رفتن احمدشاه به سال ۱٣۴٣ هجری قمری برابر با سوم حوت ۱٣۰۲ خورشیدی خاتمه یافته است.(از تاریخ ایران عباس اقبال ).
۲۰. خاندان پهلوی مازندرانی و گیلک تبار، موسس این خاندان رضاشاه است که از آذرماه ۱٣۰۴ خورشیدی تا شهریور ۱٣۲۰ خورشیدی و سپس محمدرضاشاه از شهریور ۱٣۲۰ تا بهمن ماه ۱٣۵۷ خورشیدی سلطنت کرد.
این نمائی از تاریخ ایران از زاویه حاکمانی است که اکثر آنها پوست از سر ملیتها و ملت کنده اند. به گمانم مارکس میگوید (نقل به مضمون) سرعت سیر تاریخی دیکتاتوریهای متمرکز بیشتر از دیکتاتوریهای خرد و ریز و پراکنده است و من میگویم ایکاش دیکتاتوری ساسانیان ادامه یافته بود تا ما فارغ از هجوم بیگانه به سرفصلی مناسب میرسیدیم و این انژکسیون مرگ آور به رگ ملت و ملیتهای ایران تزریق نشده بود تا مثلا رود انقلابی که در دوران ما طغیان کرد طغیان نمیکرد و بجای آزادی نجاست بر سر نمی آورد و اکثریت ملت راه رهائی را در مکتب خمینی در سر فصل ۵۷ نمیجست. وهنوز نیز مثلا اپوزیسون متشکل مجاهدین فارغ از قدرتها و امکانات ملی و ایرانی و ملیتهایش با ذکر یا اسلام و جمهوری دموکراتیک اسلامی این همه نیرو از کف نمی داد و چشمش بر روی تاریخ ملتش باز میبود و بجای برافراشتن رهبری عقیدتی که محدود است ومکتبی می توانست رهبری ملی مثل مصدق بر آورد و توان انطباق داشته باشد.
بگذرم و انصاف را برادر! از سلاطین و سلسله های فوق چند تایشان فارسند و گویا شما زبان و فرهنگ عمومی را با فارس عوضی گرفته اید. اما حقیقت چیست. آن که از ورود خون آشامانه مهاجمان به ایران و این هم از ادامه که میبینید جز سه چهار سلسله بقیه دربست و در اساس غیرایرانی بوده اند . در این میان لطف فرموده این ملت یا ملیت جبار فارس را پیدا کنید.
ب: فرهنگ حاکم در این حکومت ها در پایه های اصلی تحفه آن سوی مرز یعنی عربستان وعمیقا فرهنگی غیرفارسی و غیرلری و کردی و ترکمنی و بلوچی و.... بلکه دقیقا فرهنگی بوده که ریشه در عربستان سعودی و اقوام و قبایل عرب داشته است، فرهنگی که بدون تعارف در پایه ها عربی بوده و توسط سپاهیان خلیفه دوم عمر ابن خطاب رضی الله عنه وارد ایران شد و حدود ده قرن در هیئت و سیمای فرهنگ اهل سنت از سامانیان تا صفویان یار غار حکومتگران بود و حتی مغولان بعد از هلاکوخان وامیر تیمور به این فرهنگ مسلح بودند. این فرهنگ حتی سلسله های ایرانی غیر ترک و ترکمان و عرب مثل طاهریان و صفاریان را نیز با خود داشت و در پایه حتی این سلسله ها در سایه سار دامان خلیفه و اسلام عزیز خلیفه و فرهنگ عربی تنفس میکردند.
از زمان شاه اسماعیل صفوی به ضرب شمشیر و کشتار عمومی ملیتهای ایرانی سنی مذهب، این فرهنگ تبدیل به فرهنگ شیعی شد.در یک دوران کوتاه در دوران نادرشاه دوباره کوشش شد تا دین و آئین به روال قبل از تشیع بر گردد که مرگ نادر مجال نداد و هم اکنون هم این فرهنگ توسط حکومت ملایان توسط خامنه ای غیرفارس تبار و فرهنگ غیرفارس اش در کار است اگر بجز این است و رجم و صیغه و دست و پا بریدن و ریش گذاشتن وسبیل را تراشیدن و زنان را در حجاب خفه کردن ریشه در فرهنگ فارس ها یا ترکمن ها یا لرها و غیره دارد مرا هدایت بفرمائید.
دوست عزیز من از شوونیزم متنفرم ولی معذرت میخواهم که مجبورم رک بنویسم، شما اگر مشکلتان نژادی است و مسئله عرب و عجم است توجه داشته باشید که از آنجا که باید دقیقا واقعیات تاریخی و جغرافیائی را در مسائل جدائی و تجزیه در نظر داشت باید عرض کنم خوزستان قبل از اینکه پای اقوام عرب به ایران برسد سرزمینی غیرعربی بوده است و کسانی که به شکل گاه شوونیستی میخواهند به مسئله عرب و عجم دامن بزنند باید توجه داشته باشند خوزستان قبل از من و شما که عرب یا فارس یا ترک باشیم وجود داشته، در قرون کهن سوزیانا و سرزمین حالتامها را بر خود داشته. در سال ۶۴۰ قبل از میلاد چیش پش دوم این منطقه را تصرف نمود و نام آن به انشان یا انزان تغییر یافت. در دوران ساسانیان نام رسمی این سرزمین خوزستان بوده و نشانی از دوستان عرب در آن نبوده است. در دوران ساسانیان گروههائی از اعراب بنی حنظله همراه با اسیران رومی به خوزستان آورده شدند. بعد از سقوط ساسانیان که بر سیاست نژادی و مرزهای بسته تاکید داشت روند مهاجرت اعراب به خوزستان شدت گرفت. بعدها اعراب و حکومتشان پوست از سر تمام اهالی ایران کندند. دهها هزار زن ایرانی را به بازارهای بردگی بردند و فروختند در سیستان تخت جسد بر پا کردند به ضرب کشتار و شمشیر ایران را در زیر سیطره نگه داشتند. در طول صد سال بقول استاد زرین کوب در دو قرن سکوت ایرانیان دویست بار علیه ستم اشغالگران عرب شوریدند و سرانجام ایران توانست دو باره زبان و استقلال خود را به دست آورد. این یک سطر از این حکایت است... اما بیشترین مهاجرین عرب در دوران صفویان و حاکمیت مشعشعیان به این منطقه آمدند. میخواهم بگویم همانطور که اکثریت ایرانیان طی دو مهاجرت از دشتهای سرد شمال ایران به ایران آمدند قرنها بعد برادران و خواهران عرب ما به این سرزمین مهاجرت نمودند و در هنگام مهاجرت این عزیزان خوزستان قرنها بود که قطعه ای از خاک و جغرافیای ایران بوده است و اعراب مورد نظر شما بطور تاریخی مهاجرند و نه صاحبخانه اگر چه امروز ملیت عرب در ایران خودش صاحبخانه و در کنار همگان صاحب تمام این مرز و بوم فعلا در سطیره ملایان است.... بگذرم که اگر قصد جدائی خوزستان است رک و پوست کنده بیان کنید و اینقدر توی سر فارس ها نزنید. دوست عزیز امیدوارم روزگاری بشود آمار گرفت تا بدانیم که تعداد کشتگان فارس های بینوا در این حکومت چقدر بوده. برادر کوچک من از همان فارس های مورد نظر شما بود که در سن نوزده سالگی در مقابل حرم امام رضا در مقابل چشمان مادر و پدر با جر ثقیل به دار کشیده شد. مبارزه مسلحانه سال شصت شروع شد ولی خود من به دلیل دفاع از هموطنان کرد و نوشتن چند شعر در محکومیت کشتار کردها و انتشار آنها در نشریات در اوایل سال شصت مجبور شدم نیمه مخفی زندگی کنم. در زندان مشهد در دوران شاه حدود صد و چهل زندانی سیاسی بودند که اکثریت شان فارس بودند و منهای چند تن همه آنها در سالهای شصت و شصت و یک تیر باران شدند. اگر بخواهم بنویسم یک خروار سخن هست ولی همین اندازه کافی است. در مملکتی که سرداران دوران جدیدش ستار و باقر بوده اند و برترین نویسنده اش کسروی وساعدی ترک هستند و مجموعه چهره های فرهنگی اش در تمام ملیتها ریشه دارند و مجموعا تکه های ایران را به هم پیوند داده اند بحث شما متاسفانه مقداری لایتچسبک است.

با احترام و درود.
اسماعیل وفا یغمائی. ششم و هفتم مارس ۲۰۱۳ میلادی

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire