samedi 11 août 2012

مصاحبه اختصاصی محمد نوری‌زاد با خامنه‌ای

سئوال نوری‌زاد: شما و ما چرا انقلاب کردیم؟ مشکل ما چه بود که خواستیم با انقلاب، آن مشکل را برطرف کنیم؟ چه کم داشتیم که خواستیم آن را به دست آوریم؟/ رهبر: خوب معلوم است. رژیم شاه به همه‌ی ارکان کشور خیمه بسته بود. روحانیان و جوانهای ما را زندانی می‌کرد و شکنجه می‌کرد و اعدام می‌کرد. مجلس‌ها فرمایشی بودند. دستگاهها تحت نفوذ شاه و دربار بودند. اراده‌ی یک نفر به اسم شاه بر کل مملکت سوار بود. ساواک همه را ترسانده بود... انقلاب کردیم که این ظلم‌ها برطرف شود. / نوری زاد: من از مشکلات قبل از انقلاب پرسیدم. شما ظاهراً مشکلات فعلی خودمان را شماره فرمودید.

iran-emrooz.net | Wed, 08.08.2012, 11:14

مصاحبه‌ی اختصاصی محمد نوری زاد با رهبرجمهوری اسلامی ایران

مقدمه: حضرت آیة الله خامنه‌ای بیست وسه سال است که با هیچیک از رسانه‌های داخلی وخارجی، حتی رسانه‌های دولتی ایران مصاحبه نکرده است. چه برسد به این که تن به مصاحبه‌ای صریح وبی تعارف بسپرد و به پرسش‌های یک پرسشگر گستاخ پاسخ بگوید. شوربختانه دراین سالهای رهبری- به دلایل گوناگون- تلاش من برای صحبت با ایشان بجایی نرسید. با خیلی‌ها تماس گرفتم وآنان را واسطه قراردادم. ازدر راندنم ازپنجره داخل شدم. بی آنکه نتیجه‌ای عایدم شود. ظاهراً این قفل، ناگشودنی می‌نمود. وزمان، گذشت وگذشت واین دربسته، بازنشد که نشد. یک روز درموقعیتی کاملا استثنایی وباورنکردنی، آنجا که نفس بریده بجای مانده بودم، ناگهان موانعِ پیش روی یک به یک کناررفت و درهای بسته واشد و من خود را رخ به رخ رهبریافتم. گرچه این پیشامد ازروال متداول خارج بود، اما بخود نهیب زدم که تو را چه به چند وچون این که چگونه درها واشده‌اند وتواکنون درمقابلِ رهبرنشسته‌ای و رخصت مصاحبه یافته ای؟ به ذات پرسش‌های خود بیندیش و هرآنچه را که دردل انباشته‌ای با وی بگوی. خدای را چه دیده ای؟ شاید این سخن بهانه‌ای باشد برای روفتنِ فاصله‌هایی که وی را دردوردست‌های همجواریِ با مردم نشانده. واین که شاید درغوغای حادثه‌های درکمین، ذات صادقانه‌ی این مصاحبه‌ی شورانگیزونامتعارف، باریکه راههای سلامت وشفقت ورهایی را به روی مردم ایران وبه روی خودایشان وابگشاید.

محمد نوری زاد – مرداد ماه سال نودویک


نوری زاد: ازاین که مرا بحضور پذیرفته‌اید و توفیق و مسئولیت نخستین مصاحبه‌ی رسمی این بیست وسه سال رهبریِ خود را به من سپرده‌اید ازجناب شما سپاس دارم. اطمینان دارم این مصاحبه ومسائلی که درآن مطرح خواهد شد به محافل مهم کشوری وجهانی راه خواهد یافت. مرا دوستدارخود بدانید. همچنان که تا کنون دوستدارشما بوده ام. ذره‌ای درخیرخواهیِ من تردید مکنید. تفاوت من با افرادی که شما را درمیان گرفته‌اند این است که من بخشی ازخبرها وخطرها رامی بینم و بدون آن که دست به ترکیب شان بزنم، آنها را به شما گزارش می‌کنم، اطرافیان شما اما خطررا می‌بینند و به دوعلت آن را ازشما پنهان می‌دارند. یک این که درسالم ترین تعبیر، نمی‌خواهند خاطرمبارک شما را برآشوبند، ودروجهی غالب: منافعشان ایجاب می‌کند که شما را دربی خبری بگذارند یا سفره‌ی خبرهای برگزیده را پیش روی شما بگشایند. بهمین خاطرازمحضرشما تقاضامندم ازسخنان صریح من مرنجید. شاید پسندیده این باشد که ازحضرتعالی بپرسم من می‌توانم بدون لکنت با شما سخن بگویم؟ یا که نه، باید خط قرمزهای این سالهای رهبری شما را رعایت کنم؟

رهبر: بفرمایید.

نوری زاد: من این “بفرمایید” شما را بحساب همان سخن بدون لکنت می‌گذارم. چرا که برازنده‌ی ساحتِ رهبری یک کشور اسلامی نیست که مخاطبان او زبان درکام کشند و با ترس و لرز بخش مختصری ازسخنان درون خود را با او بازبگویند.

رهبر: (باتبسم) شما که شکرخدا این محدودیت‌ها را نداشته‌اید. هرچه خواسته‌اید نوشته‌اید و فیلم کرده اید!

نوری زاد: بهمین خاطر از شما و سعه‌ی صدر شما تشکر می کنم. البته خبردارید که این صراحتِ سخن برای من به قیمت یک سال ونیم زندان و ضرب وشتم و توهین وناسزاهای ناموسی و اعتصاب غذاهای خشک وتروچند جوربیماری ودادگاههای صوری ومقاومت دربرابر خواسته‌های آنچنانی بازجوها و تنگناها وآسیب‌هایی که همین بازجوها برای من وخانواده ام پدید آورده اند، آب خورده است . امیدوارم این وسعتِ فراخی که برای من فراهم آمده برای همگانِ مخاطبان شما نیز فراهم شود. اگرموافق باشید پرسش نخست را به همین زبان‌های به لکنت افتاده‌ی مخاطبین شما اختصاص دهیم. این که: خودشما آیا خبردارید اطرافیان شما بعد از سخنان پرتکلف وتعارف، به حرف دلشان که می‌رسند، زبانشان بند می‌آید و به لکنت درمی افتند؟

رهبر: بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرحلی صدری ویسّرلی امری وحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی. واما درباره لکنت زبان مخاطبان. حال که قرار بر صراحت است ما هم بی پرده می‌گوییم که ما به این لکنتی که شما مدعی آن هستید اعتقاد نداریم. این چیزی است که شما می‌گویید. ما مصرانه تأکید می‌کنیم که این ادعا اساس وبنیان درستی ندارد. ما با اقشارمختلف نشست وبرخاست داریم. دانشگاهی، باسواد، بی سواد، دانشمند، مخترع، مکتشف، بسیجی، پاسدار، کاسب، هنرمند، عوام، خواص، خودی، غیرخودی، غریبه، آشنا، همه وهمه هرآنچه که می‌خواهند با ما می‌گویند. بی ترس وبی واهمه. خودتان درچند جلسه حاضربوده‌اید دیده‌اید که میکروفن را می‌گذارند جلوی افرادی که بخواهند صحبت کنند. نه ما ونه افراد دفترمطلقا به آنها نمی‌گوییم چه بگویند وچه نگویند. حال اگر کسی جرأت نمی‌کند یا نمی‌خواهد مکنونات قلبی اش را به زبان بیاورد این دیگر به خودش مربوط است. ما اینجا به معنی واقعی تریبون آزاد داریم. می‌نشینیم و همه‌ی حرفها را می‌شنویم. واگر ضرورتی بود به یک یک آنها پاسخ می‌دهیم. این کجایش لکنت است؟ بله، وجه دیگرادعای شما را قبول داریم. کجا؟ آنجا که ما لکنتِ مدعای شما را به زبان دشمنانمان انداخته ایم. این را ما انکارنمی کنیم. این لکنت هست.

نوری زاد: صورت ظاهر، همینگونه است که شما می‌فرمایید. مردم ازاقشارمختلف می‌آیند و در محضرشما حرفشان را می‌زنند و می‌روند. اما این پوسته‌ی بیرونی حرف آنهاست. اگرمی خواهید به عمق حرفشان راه پیدا کنید باید آنها را آنگونه که هستند بپذیرید. نه این که نمایندگان منتخب وزبان باز وترسیده وخط گرفته‌ی آنان را. مثلا آیا جنابعالی باوردارید که ازدرودیوار بیت شما به صورت نامحسوس داغ ودرفش آویخته اند؟

رهبر: مطلقا! من اگرازهرکجا خبرنداشته باشم ازبیت خود خبردارم. این لفظ داغ ودرفشی که شما بکارمی برید، اگر تهمت نباشد، توهین است. واگردروغ نباشد، راست هم نیست. مراقب کلمه‌هایی که بکارمی برید باشید. ما همگی درقبال الفاظی که به زبان می‌آوریم مسئولیم. داغ ودرفش؟ آنهم دربیت ما؟

نوری زاد: اما این داغ ودرفشی که من متعمدانه رد پای آن را به بیت شریف شما می‌کشانم، واقعیت محضی است که آن سوتراز واژه‌ی “مطلقا” حضرتعالی وجود دارد و کاربایسته‌ی خود را بخوبی انجام می‌دهد. وظیفه‌ی این داغ ودرفش، انداختن لکنت برزبان همه‌ی مردم ایران وبویژه هرآن کسانی است که به محضرشما بارمی یابند. اگرهم درحضورشما یکی آمد ودل به دریا زد و پای سخن ازگلیمِ رعایت بدربُرد، هم صدا وسیما خوب بلد است با سخنان گستاخانه‌ی اوچه بکند و هم سربازان گمنام با خود او. این همان واقعیتی است که شما چه انکارش بفرمایید و چه با تأنی ازکنارش بگذرید، سایه اش را برسرهمه‌ی ایرانیان گسترانیده‌اند. جامعه‌ی ما یک جامعه‌ی به شدت امنیتی وپلیسی است. مأموران شما مردم را ترسانده‌اند. ملات پیوند مردم ما با نظام جمهوری اسلامی ترس است. نه تعاملات مدنی.

رهبر: ما نمی‌گوییم مأموران امنیتی ما به افراط وتفریط دچارنمی شوند. این ازآن آسیب‌هایی است که درهرنظام وجامعه‌ای حتی درغرب هست. شما مگرمی توانید منکرگوانتانامو یا زندان ابوغریب بشوید؟ اینها را چه کسانی علم کرده اند؟ دقیقاً آن کسانی که فریاد آزادی خواهی و حقوق بشرشان گوش فلک را کر کرده. درنظام امنیتیِ ماهم‌ای بسا مأمورانی باشند که دچارافراط و تفریط بشوند. ما این را قبول داریم. اما این یک روال نیست. قاعده نیست. استثناست. موردی ازموارد است. عمده این که همه‌ی آن کسانی که دردستجات مختلف پیش ما می‌آیند، درسخن گفتن ونقد کردن واعتراض کردن آزادند. ما اینجا محدودیتی یا بخشنامه‌ای درچگونگی سخن گفتن مردم نداریم. چه پنهان چه آشکار. ما بارها همینجا نشسته ایم ویک دانشجو رسماً ازخود ما انتقاد کرده است. یا یک کارگریا یک پزشک یا یک فرد سیاسی. ما اینجا بساط چاپلوسی پهن نکرده ایم.

نوری زاد: من خوشحالم که ازجناب شما سعه‌ی صدری می‌بینم که برای سخنان صریح من آغوش می‌گشاید. این سعه‌ی صدرشما راه را برمن هموارمی کند. تکلف را اززبان من پس می‌زند. بهمین خاطر اگراجازه بدهید با سخن پیشین شما مخالفت کنم. وبگویم که آن سوترازاوضاع مطلوبی که شما برشمردید، قضایا جوردیگری رقم می‌خورد. یک مثال! آیا کسی جرأت کرده ومی کند ازشما بپرسد آقا جان، چرا باید رهبری شما مادام العمرباشد؟ یا چرا نباید مردم بتوانند ازشما به دستگاه قضا شکایت ببرند ودستگاه قضا بتواند شما را به محکمه فرابخواند؟

رهبر: ما برخلاف سخن شما رهبرمادام العمرنیستیم. دوام رهبری ما طبق قانون هرچند وقت یک بار توسط نمایندگان مردم درمجلس خبرگان تمدید می‌شود. حال من ازشما می‌پرسم؟ اساساَ چرا باید یک چنین پرسشی درذهن مخاطبین ما مطرح شود؟ وچرا باید ما به محکمه فراخوانده شویم؟ جایگاه رهبری نه درایران بلکه درهرکجا یک شئوناتی دارد. این شئونات اگربخواهد مخدوش شود، رهبرجامعه می‌شود یکی ازآحاد مردم. که دراین صورت، کسی برای یک چنین رهبری تره خورد نمی‌کند.

فرض که بشود درهردیدار به رهبرگفت آقا شما چرا مادام العمری؟ وچرا با شکایت ما به دادگاه نمی‌آیی؟ بنظرشما این رهبر با این مختصاتی که شما ازاو یاد می‌کنید، که هرکس هرچه خواست باو بگوید، اساساً می‌تواند یک کشورپهناوری مثل ایران را رهبری بکند؟ آن رهبری که شأن رهبری اش با هرانتقاد و هرمتلک فرو بریزد، آیا می‌تواند به این همه دستگاهی که تحت امر اوهستند امرونهی بکند؟ رهبری که به شکایت این وبه درخواست آن به محکمه برود، این رهبردیگرابهتی ندارد که فردا به فرماندهان ارتش بگوید فلان بکنید و به فرماندهان سپاه بگوید بهمان نکنید. مضافاً براین که شأن پرسش ازرهبررا قانون مشخص کرده. کجا؟ مجلس خبرگان.

مردم نمایندگان خود را انتخاب کرده‌اند وآنها را به مجلس خبرگان فرستاده‌اند تا این نمایندگان، هم رهبررا انتخاب کنند وهم اورا تأیید یا برکنارکنند. این یعنی این که جایگاه پرسش ازرهبرکوچه وخیابان وحسینیه‌ی امام خمینی بیت ما نیست. مجلس خبرگان است. پرسشی هم اگر باشد این وظیفه‌ی خبرگان است. نه هرتازه واردی که ازراه نرسیده به رهبربگوید آقا چرا فلانجا شما فلان موضع را گرفتی یا چرا فلان موضع را نگرفتی. ملاک هرکاری اگرقانون باشد چرخ‌های کشور برمحورخود می‌گردند. ازقانون که روبگردانیم می‌شود هرج ومرج. می‌شود آنارشیسم. شأن وجایگاه رهبری، حتی به اسم پرسش یا انتقاد نباید توسط هررهگذروبی سروپایی مخدوش شود. پرسش اگردارید به نمایندگان خود مراجعه کنید. خبرگان رهبری مرتب با ما درتماس ومکاتبه‌اند. می‌پرسند وجواب می‌گیرند.

نوری زاد: قبول داریم که یک تعداد ازمسائلی که به رهبری مربوط است محرمانه است وصلاح نیست به جان جامعه درافتد. اما بسیاری نیز عمومی‌اند ومردم حق دارند که از چند وچون قضایای رهبری خبرداشته باشند. ما وقتی گزینشِ خبرگان رهبری را به فیلترنظارت استصوابی بند می‌کنیم معلوم است که هیچ نماینده‌ی مستقلی به این مجلس راه پیدا نمی‌کند. مجموعه‌ی نمایندگانی که به مجلس خبرگان راه یافته‌اند همگی درتعریف وتمجید ازشما وکارهای شما گوی سبقت ازهم می‌ربایند. برآیند فکری وعملی وقانونگرایی یک چنین ترکیبی ازنمایندگان، معلوم است که جز به تأیید وتعریف وتمجید مکررشما نمی‌انجامد.

بطورمثال درهمین مجلس خبرگان چرا تا کنون حتی یک نماینده هم نتوانسته ازشما بابت این همه مسئولیتی که بعهده دارید پرسشی بکند یا همانگونه که نمایندگان مجلس شورای اسلامی، رییس جمهور ووزرا را به مجلس می‌خوانند تا بیایند و توضیح بدهند، شما را هم بخواهند تا به مجلس خبرگان بروید وپشت درهای بسته به پرسش‌هایشان پاسخ بگویید؟ نماینده‌ی شیرازهم که اعتراضک مختصری کرد، سایرین براو شوریدند و بسیجیان به جانبداری ازشما وبه اسم ضد ولایت فقیه و جاسوس و اجنبی پرست مسجدش را به آتش کشیدند و خانه اش را به سنگ وچوب بستند. زدند وجمع کثیری ازطلاب مدرسه‌ی او را زخمی وناقص کردند. همین حالا طلاب این مرجع نامی آواره ودرتبعیدند. چرا؟ چون ازمرجعشان واستادشان وسخن درست اوجانبداری کردند. مگرنه این که این مرجع نام آشنا، وظیفه‌ی نمایندگی اش را درمجلس خبرگان دنبال می‌کرد؟ با این وضعیت، خودشما بفرمایید آیا نفردومی پیدا می‌شود ازجناب شما بپرسد: چرا؟

رهبر: ما رفتاری را که با ایشان شد تأیید نمی‌کنیم. اما همچنان براین اصل اساسی تأکید داریم که شأن رهبری نباید دستمایه‌ی پرسش واعتراض ونقد ومتلک شود.

نوری زاد: ماهم تا حدودی به این اصل نانوشته اما منطقی پایبندیم. سست کردن ارکان قانونی یک جامعه، به سست شدن همه‌ی مواضع پنهان و آشکار آن جامعه منجر می شود. اما همین قانون برای این که رهبر به خطا نرود و سرمایه‌های کشور را تباه نکند، بند بندی دارد که می‌شود با مراجعه‌ی به آنها با رهبرخاطی برخورد کرد. و یا اساساَ وقتی او از مختصات رهبری تخطی کرد، بشود با همان موازین قانونی برکنارش کرد یا به او هشدار داد. این را قانون اساسیِ کشور ما مشخص کرده. نه برای رفع تکلیف بل برای هرروز و روزهای خاص.

رهبر: به نظر شما ما چه خطا یا چه خطاهایی مرتکب شده ایم که لازمه اش ورود نمایندگان مجلس خبرگان به حوزه‌ی نقد و هشدار و برکناری ما از مقام رهبری باشد؟

نوری زاد: خب کم نیستند این خطاها.

رهبر: مثلاً؟

نوری زاد: مثلاهمین داستان مادام العمری دوران رهبری شما. هم ما هم خود شما نیک می‌دانیم که اگرروند انتخاب نمایندگان واداره‌ی مجلس خبرگان بصورت قانونی پیش می‌رفت‌ای بسا شما یک یا دو دوره‌ی بعد جایتان را به دیگری می‌سپردید.

رهبر: شما وضع روحیِ ما را تاحدودی می‌شناسید. یا اگرنمی شناسید ازدیگران بپرسید تا ما را وروحیه‌ی ما را بهتربشناسید. ما کمترین دلبستگی به این مقام نداریم. صندلی رهبری برای ما صندلی زحمت وغصه و شب نخوابی و اضطراب و نگرانی و آب شدن است. شما هرشب راحت می‌گیرید می‌خوابید اما ما باید غصه‌ی آن عشایری را بخوریم که با شکم گرسنه بخود می‌پیچد. شما مسئول یک خانواده‌ی کوچک پنج شش نفره هستید ما مسئول خانواده‌ای به وسعت یک کشورهفتاد میلیونی. ما یک جسم علیلی داریم که با همان جسم علیل این همه باربدوش می‌کشیم. این آروزی قلبی ماست که خبرگان رهبری این بارسنگین را ازدوش ما بردارند تا این چند صباح باقیمانده ازعمرمان را برویم یک گوشه‌ای وبه عبادت واستراحت بپردازیم. یا به همان امورطلبگی خودمان مشغول شویم. درس بگیریم و درس بدهیم.

نوری زاد: اجازه بدهید من این سخن شما را به تعارف برگزارکنم. شما اگر خواهان کناررفتن بودید، خودتان مقدمات قانونی آن را فراهم می‌آوردید. وحال آنکه اطرافیان شما با یک مهندسی آشکاروبسیار ابتدایی ودم دستی وشرمنده ام: خنده دار، مقدمات قانونی مادام العمری شما را با داستان نظارت استصوابی فراهم آورده‌اند. شما اگر خواهان کناررفتن بودید، معطل نمایندگان وخبرگان نمی‌شدید. جایتان را به یک فرد اصلح می‌سپردید. یا به شورای رهبری.

رهبر: وقتی خبرگان رهبری مصرانه ازما می‌خواهند بمانیم شما می‌فرمایید برویم؟

نوری زاد: میزان علاقه‌ی مردم و نمایندگان آفریقای جنوبی به نلسون ماندلا اگربیشتراز علاقه‌ی مردم ایران به شما نبوده باشد کمترنبوده ونیست. او دراوج محبوبیت کناررفت. درحالی که همه به او التماس می‌کردند که بماند وتا پایان عمررهبری بکند.

رهبر: نلسون ماندلا هرچه که داشت دغدغه‌ی اسلام نداشت. ما کاراو را ارزشمند می‌دانیم وبه کاربزرگی که کرده به دیده‌ی احترام می‌نگریم. بله، اگر افق نگاه وعلقه‌ی ما نیزمثل جناب آقای نلسون ماندلا درمحدوده‌ی وطن وخاک وطن خلاصه می‌شد ما هم براحتی کنارمی رفتیم. اما اینجا سخن ازاسلام است. ما یک کارشناس اسلامی وخبره درسیاست اسلامی هستیم. کناررفتن ما ازکجا معلوم چنان آسیبی به اسلام بزند که تا قرن‌ها نشود جبرانش کرد؟ ازکجا معلوم ما کناربرویم ویکی بجای ما بیاید که فاتحه‌ی اسلام را برای همیشه بخواند؟

نوری زاد: سخن درستی است. ودغدغه‌ی درستی. این نگرانی شما را البته خبرگان رهبری هم خواهند داشت. به محض دیدن یک خطا ازرهبربعدی او را قانوناَ کنارمی گذارند.

رهبر: خود شما بارها درنوشته‌های خود آورده‌اید که ما بهترین گزینه برای رهبری هستیم. چطوراست این را شما تشخیص می‌دهید اما خبرگان رهبری تشخیص نمی‌دهند؟

نوری زاد: بله، من تا مدتی همین اعتقاد را داشتم. که شما برترین ومناسب ترین شخصیت دینی برای رهبری ایران هستید. این عقیده‌ی من به گذشته‌ها مربوط است. اما امروز باورم براین است که شما باید دریک حرکت بسیارمشفقانه ومصلحانه ازاین مسئولیت کناربروید. یعنی ازمدتها پیش باید یک چنین تصمیمی را می‌گرفتید. اکنون اگرراستش را بخواهید کمی هم دیرشده.

رهبر: این تشخیص شخص شماست. میلیونها نفرهم تشخیص دیگری دارند. درست مخالف شما. اما آنچه که دراین میان درست وقانونی است تشخیص خبرگان رهبری است. پس ازاین بحث درگذریم که ما تا زمانی که خبرگان رهبری صلاح بدانند قانوناَ رهبرایران هستیم.

نوری زاد: چشم. ازاین موضوع درمی گذریم. یک پرسشِ بصورتِ ظاهرسطحی ونچندان عمیق: شما چرا همگان را برزمین می‌نشانید و خودتان برصندلی می‌نشینید؟ پیامبرآنچنان با مردم می‌آمیخت که غریبگان وقتی به محفل او وارد می‌شدند ازحاضران مجلس می‌پرسیدند: محمد کدامِ شماست؟

رهبر: بحساب این بگذارید که هم زمانه عوض شده هم شاید پای ما درد می‌کند.

نوری زاد: برای بقیه هم صندلی بگذارید. شاید دیگران هم درد پا داشته باشند.

رهبر: شما وقتی رهبرشدید برصندلی ننشینید.

نوری زاد: شما رهبراسلامی این سرزمین هستید. نه رهبریک کشورنامسلمان. کوچکترین رفتاروسخن شما، با آموزه‌های دینی و سیره‌ی پیامبروائمه مقایسه می‌شود. شما این پسوند اسلامی را ازپس این جمهوری بردارید وبرتخت طلا بنشینید. چه ایرادی دارد؟ شما وقتی مرتب ازپیامبروعلی واولادعلی سخن می‌گویید نا خودآگاه مخاطب خود را به مقایسه با سیره‌ی آنان فرامی خوانید. پیامبروعلی کجا برای خود حساب مالی پنهان داشتند. آنها همه‌ی موازین پولی شان آشکاربود. اگرپولی ازبیت المال برمی داشتند جلوی چشم مردم این کاررا می‌کردند. چرا که می‌دانستند اولین جایی که ازآن سوء ظن و دروغ و بی اعتمادی برمی جوشد همین پنهان کاری‌های مالی است.

رهبر: کجا مواضع پولی ما پنهان ونا مشخص بوده است؟ زندگی ما را شما می‌توانید پشت یک وانت پیکان بارکنید. ما ازمال دنیا ازخود شما کمترنداشته باشیم بیشترنداریم. شخصاَ ریز به ریزِ هزینه‌های زندگی را یادداشت می‌کنیم. می‌دانیم که به حساب خودمان همینجا باید رسیدگی کنیم. پیش ازحسابرسی درپیشگاه خدا. نخیر، ما هیچ حساب پنهانی نداریم.

نوری زاد: چرا اجازه نمی‌دهید حسابرسان مجلس ودستگاه قضایی به حساب مالی آستان قدس رضوی رسیدگی کنند؟ یا بحساب مالی بنیاد مستضعفان و دستگاهها و نهادهایی که تحت نظرخود شمایند؟ یا بحساب مالی بیت خودشما؟ چرا هزینه‌ی سفرهای استانی خود را علناَ منتشرنمی کنید؟

رهبر: اساسنامه‌ی دستگاههای تحت امرما اینطوراست.

نوری زاد: که مورد حسابرسی قرارنگیرند؟

رهبر: بله

نوری زاد: یک شهروند بی نشان که صاحب یک دکه یا یک زیرپله است باید به دستگاه‌های حسابرسی واداره‌ی مالیات جوابگوباشد، چطورمی شود این همه نهادهای عریض وطویل منتسب به رهبری ازحسابرسی برکنارباشند؟ مردم چگونه به سلامت رفت وآمد پولهایی که دراین تشکیلات دست به دست می‌شود اعتماد کنند؟

رهبر: اینها ازاختیارات رهبری است. هیچ دستگاهی اجازه‌ی حسابرسی ازنهادهای تحت نظررهبری را ندارد. این قانون است.

نوری زاد: اگرهم بفرض قانون باشد حتماَ قانون اشتباه وناجوری است وشما شخصاَ باید این قانون ناجوررا به نفع افکارعمومی دوربیندازید. صریح بپرسم: پول این دستگاهها آیا پول مردم هست یا نیست؟ منظورم همان پول بیت المال است یا نه پول شخصی شماست؟

رهبر: پول مردم است اما اختیارش را قانون به رهبر داده که درهرکجا که صلاح می‌داند هزینه کند. درضمن ولی فقیهی که آن خصوصیات ظریف وحساس را دارد هیچگاه پول مردم را درنابجای خود صرف نمی‌کند ودست به حرام نمی‌برد.

نوری زاد: بفرض قبول می‌کنیم که هزینه کردن این پولها دراختیاررهبری است. ورهبری می‌تواند این پولها را درهرکجا که مصلحت می‌داند هزینه بکند. مثلاَ به مبارزان افغان بدهد یا به حزب الله لبنان ببخشد یا درجیب فلسطینی‌ها بگذارد. یا اصلاَ برای ایجاد توازن اقتصادی بریزد توی جوی آب. اما همین رهبر نباید به مردمی که صاحب آن پولها هستند گزارش بدهد که‌ای مردم، ممنون که اختیارپولتان را به من سپرده اید، بدانید وآگاه باشید که من پنج میلیارد دلارازپولتان را همین امسال به حزب الله داده ام و سه میلیارد دلار به فلسطینی‌ها داده ام و یک چند میلیاردی هم به صورت اسلحه فرستاده ام به سوریه وجاهای دیگر، درجریان باشید؟

رهبر: هزینه کردن این پولها ومقدارش محرمانه است. هرچیزی را که نباید علنی کرد!

نوری زاد: اما حضرتعالی آشکارا به کمک مالی وتسلیحاتی حزب الله اعتراف کرده‌اید. چطورمی شود که غریبگان باید بدانند ازجیب مردم ایران چقدرعایدشان می‌شود اما خود مردم ایران نباید بدانند چقدرازکیسه شان برداشته شده؟

رهبر: هرکسی شیوه‌ای برای رهبری دارد. شیوه‌ی ما همینگونه است که می‌بینید.

نوری زاد: اما شیوه‌ی پیامبران وامامان ما که شما خود را منتسب به آنان می‌دانید اینگونه نبوده. درقرآن هم ازاین خبرها نیست.

رهبر: شما معنی ولایت مطلقه‌ی فقیه را نمی‌دانید. بروید مطالعه کنید.

نوری زاد: رهبری که با بهره مندی از جایگاه ولایت مطلقه‌ی فقیه به اختیارات کم نظیری دست یافته، شاید بتواند درموارد خاص – تنها درموارد خاص- بدون اطلاع مردم دست به اموالشان ببرد اما برای همیشه نمی‌تواند به این کارادامه بدهد. شما بیست وسه سال است که حساب مالی تان روشن نیست.

رهبر: این به همان معنای ولایت مطلقه‌ی فقیه برمی گردد. بروید مطالعه کنید.

نوری زاد: چرا چهره‌ی بسیجیان را که مردمانی پاک نهاد ومردمی بودند، به چهره‌ی شعبون بی مخی تغییردادید؟ چهره‌ای مخوف وبزن بهادرو فحاش وقانون گریز؟

رهبر: این صفت زشتی است که شما به این مردان خدا اطلاق می‌کنید. این مردان وزنان ازپاک ترین افراد روی زمین‌اند. نه ادعایی دارند ونه ازمال دنیا نصیبی. بله، وقتی دربرابر فتنه گران وضدانقلاب می‌ایستند بزعم شما می‌شوند شعبون بی مخ. اگراینها شعبون بی مخ‌اند من خودم هم شعبون بی مخم وبه این شعبون بی مخی افتخارمی کنم. تعجب می‌کنم که شما با آن سابقه‌ای که درمیان این شیرمردان وشیرزنان داشته‌اید آنان را نمی‌شناسید وجفاکارانه صفت شعبان بی مخی به آنها اطلاق می‌کنید. ازخود اینها اگرنمی ترسید ازخدا بترسید آقای نوری زاد.

نوری زاد: معتقدم تنها فایده‌ای که بسیجی‌های فعلی دارند حفظ قدرت شما وگسترش حوزه‌ی نفوذ پاسداران شما درهمه‌ی ارکان کشوراست. من می‌گویم: اگرهم قراراست دستگاهی دربرابر ضدانقلاب وفتنه گران بایستد این دستگاه باید پلیس باشد. نیروهای امنیتی ورسمی وقانونی باشند. نیروی انتظامی باشد. یک دستگاه قانونی که بشود ازاو پرسش کرد ودرصورت بروز خطا فرماندهش را به مجلس فراخواند وازاو توضیح خواست. بسیجیان با هریورشی که به جایی برده‌اند وزده‌اند و تخریب کرده‌اند مگر به جایی پاسخ گفته اند؟ شما یک نمونه اش را بیاورید تا من سخنم را پس بگیریم. هنوزکه هنوز است پرونده‌ی کوی دانشگاه با آنهمه تأکید خود شما بجایی نرسیده.

رهبر: نخیر، اینگونه نیست که شما می‌فرمایید. اگراطلاع ندارید مطلع باشید. وظیفه‌ی برخورد با ضدانقلاب وفتنه گران با سپاه وبسیج است. نیروی‌های امنیتی و انتظامی نقشی جانبی دارند. کمک می‌کنند.

نوری زاد: تعریف شما ازضدانقلاب وفتنه گرچیست؟

رهبر: کسانی که سربه تن این نظام نمی‌خواهند. یک روز اگرآزادشان بگذارید ریشه‌ی اسلام و روحانیت را ازاین کشورمی کنند ودورمی اندازند. کارشان ایجاد افسردگی درمیان آحاد مردم است. کارشان سیاه نمایی است. کارشان شورش و ضایع کردن اموال عمومی است. با اینها باید به شدت برخورد کرد. یکی ازمأموریت‌های بسیج همین است. مراقبت وکشف وسرکوب فتنه ونفاق.

نوری زاد: این ضدانقلابی که حضرتعالی تعریفش کردید آیا ازخارج به داخل ایران آمده یا اینها بخشی ازمردم ایرانند؟

رهبر: فرقی نمی‌کند. چه داخل باشند چه خارج، ضد انقلاب‌اند. داخل‌اند و ازخارج خط می‌گیرند.

نوری زاد: پس این فتنه گران هرکدام یک شهروند ایرانی‌اند. شهروند ایرانی هم تا زمانی که دست به اسلحه و خرابکاری نبرده دارای حقوقی است. این حقوق شهروندی، به شهروندانِ معترض قانونا اجازه داده که اعتراض کنند. راهپیمایی کنند. اعتصاب کنند.

رهبر: ما نمی‌گوییم نکنند. بروند اجازه بگیرند و اعتراض کنند. راهپیمایی کنند. اعتصاب کنند. کسی جلویشان را نگرفته.

نوری زاد: ازکجا اجازه بگیرند؟

رهبر: ازوزارت کشور.

نوری زاد: شما یک نمونه، وتنها یک نمونه مثال بیاورید که دراین سی وسه سال پس ازانقلاب عده‌ای رفته‌اند و اجازه‌ی راهپیمایی معترضانه گرفته‌اند وبه خیابان آمده‌اند وفریاد زده اند:‌ای مسئولان، ما معترضیم.

رهبر: حتماَ شرایطش را نداشته‌اند که نتوانسته‌اند اجازه بگیرند.

نوری زاد: من مجالس ومحافلی را برای شما اسم می‌برم که اجازه رسمی برای برگزاری یک نشست ادبی یا قرآنی یا مذهبی یا سیاسی یا هنری داشته‌اند اما ناگهان این شعبون بی مخ‌ها یا به تعبیرشما مردان وزنان خدایی رفته‌اند و بساط آن مجلس ومحفل را به هم ریخته‌اند. زده‌اند و عده‌ای ازحاضرین مجلس را خونین ومالین کرده‌اند. تخریب کرده‌اند. فحش داده‌اند. اطمینان دارم شخص شما از ریز به ریز رفتاراین جماعت خبردارید. رفتاراین جماعت یک روال حتمی وبدیهی این سالهای پس ازانقلاب شده است. عکس برگردان همان اعدامهای بی دلیل وبدون دادگاه جناب خلخالی. اینها جلوی چشم پلیس می‌زنند ومی کشند و تخریب می‌کنند. مگرکسی می‌تواند جلودارشان شود؟ اجازه می‌دهید بگویم اینها مستقیما ازبیت شما یا اتاق فکر سرداران شما خط می‌گیرند؟

رهبر: شما سند دارید که اینها ازبیت ما خط می‌گیرند؟

نوری زاد: بله، سند من مقام فرماندهی کل قوا است که درشخص شما متوقف مانده. شما درمقام فرماندهی کل قوا مسئول خونهایی هستید که این جماعت به زمین ریخته‌اند. و مسئول زخم‌ها و ترس‌ها وعاطفه‌های خراشیده‌ی مردمی هستید که این جماعت بجای گذارده‌اند. سند من هزاران مجلس ومحفل مجوزداری است که اینها درتهران وشهرستانها به هم زده‌اند وعده‌ای را زخمی وحتی کشته‌اند وحضرتعالی یک موضع گیری مختصرهم درتقبیح رفتاروعملکرداینها نداشته‌اید.

رهبر: این یعنی سند؟

نوری زاد: این یعنی فراترازسند! اگر منِ نوری زاد فرمانده‌ی کل قوا بودم حتماً قصوراین فاجعه‌ها متوجه من بود. اما چون شما فرمانده‌ی کل قوا هستید و این مردان وزنان خدایی با تشکیلاتی که دارند زیرمجموعه‌ی قوای شمایند، لابد مقصریکی دیگر است که آن یکی اسمش مردم است. همان که کشته شده وزخمی شده و شخصیتش توسط این اوباشان به خاک افتاده.

رهبر: شما به اندازه یک صدم ما ازفتنه‌ها وحادثه‌های پشت پرده‌ی این کشورخبرندارید. دارید؟ ندارید. ما دشمن داریم. چه درداخل وچه خارج. اداره‌ی کشوری به پهناوری ایران، به قوای بازدارنده محتاج است. بسیجیان ما همین قوای بازدارنده‌اند که درهمه جای کشورحتی درروستاها آماده‌ی رودررو شدن با دشمن درکمین‌اند. مردم باید مراقب خط قرمزها باشند. این بسیجیان چرا سراغ آن کارمند وکارگروکشاورز وشهروند سربه زیرنمی روند؟ وچرا تنها درمواقع ضروری به میدان می‌آیند؟ وچرا مابقی اوقات درپایگاههای خود آموزش می‌بینند؟ دشمن یک وقت رودررو جلو می‌آید یک وقت درلباس خودی. ما باید مراقب باشیم مبادا دشمن خاکریزها را یکی یکی فتح بکند وزیرقلعه‌ی انقلاب آب ببندد.

نوری زاد: پس این وسط قانون چه می‌شود؟ اگریکی را این بسیجی‌ها بگیرند وبزنند و ناقصش کنند باید اوبه کجا مراجعه بکند و ازچه کسی و چه تشکیلاتی شکایت کند؟

رهبر: معلوم است، به دستگاه قضایی. ما بسیجیان خاطی هم داشته ایم که مجازات شده‌اند.

نوری زاد: این اجازه را کجای قانون به بسیجیان داده که درلحظه حکم بکنند و درلحظه هم خودشان آن حکم را به اجرابگذارند؟

رهبر: بسیج یکی از تشکیلات محکم قانونی است. کشورداری به شیوه‌ها وشگردها و فوت وفن‌هایی نیازدارد که یکی اش همین رویه‌ای است که ما اختیارکرده ایم. بهترین راه دوری مردم ازضرب شست بسیجیان این است که مردم گرفتارخدعه‌ها وفتنه‌ها نشوند که بعدا مورد مجازات و مواخذه قراربگیرند. مطلقا به سراغ فتنه گران وضدانقلاب نروند تا سروکارشان به نیروهای امنیتی وبسیجی ما نیفتد. این درهمه جای دنیا مرسوم است. مخصوص کشورما نیست.

نوری زاد: می‌دانید کشوری که شما رهبرآنید، یکی ازپلیسی ترین کشورهای دنیاست؟ کشوری که با شیوه‌های غلیظ امنیتی اداره می‌شود؟ کشوری که درآغوش اعتیاد غلت می‌خورد؟ درآغوش مصرف؟ بیکاری؟ تن فروشی؟ وحراج داشته‌هایش؟

رهبر: مختصری هم ازخوبی‌های این کشوربگویید. ازکارهایی که درهمین سالهای پس ازانقلاب صورت گرفته. با عنایت به جنگ تحمیلی هشت ساله و تحریم‌ها ومحاصره‌های اقتصادی. شما قبل ازانقلاب آیا این همه دانشگاه ودانشجوداشتید؟ این همه جاده و برق وآب داشتید؟ اینها را هم بگویید.

نوری زاد: قبول می‌فرمایید که اگرما بخش مختصری – تأکید می‌کنم: بخش مختصری- ازمیلیارد میلیارد پولی را که درهمین سالهای پس ازانقلاب با فروش نفت بدست آورده ایم، می‌دادیم به چینی‌ها وخودمان می‌نشستیم به تماشا، آنها برای ما دانشگاهها وجاده‌ها و برق وآب بیشتری تدارک می‌دیدند؟ با بقیه اش هم زیرساخت‌های کشوررا پی ریزی می‌کردیم وازاین نکبتی که گرفتارش شده ایم خلاص می‌شدیم.

چندی پیش رییس جمهور نامتعادل والبته مطلوب شما درمجلس شورای اسلامی گفت که موجودی صندوق ذخیره‌ی ارزی صفراست. هیچ نماینده‌ای ازشنیدن خبراین فاجعه غش نکرد وبرنیاشفت. راستی این همه پول کشورکجا رفته؟ ما پول نفت این مردم را به کجاها سرازیرکرده ایم؟ می‌شود این واژه‌ی بصیرت را برای ما معنا کنید؟

رهبر: من رهبرم. مسئول اجرایی کشورکه نیستم. بروید ازآنهایی بپرسید که نفت را فروخته‌اند. گرچه من خود بارها پرسیده ام وتذکرات لازم را به مسئولین اجرایی کشورداده ام. بصیرت یعنی همین که شما هرکس را درجایگاه خودش واکاوای کنید. درسطح رویین یک قضیه متوقف نمانید وبه کنه آن نیزدقیق شوید. افق نگاهتان وسیع باشد. تنها پیش پایتان را نبینید. به دوردست‌ها هم بنگرید. تحلیل تان ازاوضاع کشوروجهان مقطعی وموردی نباشد. این که یک چوبدستی بچه‌های بسیج را ببینید ودسیسه و دشنه وتوپ وخمپاره و کمین دشمن را نبینید. این یعنی بصیرت. با این ملاک، شما می‌توانید اطرافیان خود را محک بزنید. آنکه درتحلیل حوادث نگاهش به نوک بینی اش است بی بصیرت است وآنکه هم مراقب پیش پا هم مراقب دوردست‌هاست با بصیرت است.

نوری زاد: انتخاب آیت الله شیخ صادق لاریجانی به ریاست قوه‌ی قضاییه آیا مبتنی بربصیرت بود؟ ایشان تجربه‌ی یک بازپرسی ساده را نداشت. همین حالا هم تجربه‌ای ندارد. می‌دانید وی نفرششم دستگاه قضایی است؟

رهبر: ایشان یک دانشمند است. یک فقیه وفیلسوف است. انتخاب آقای لاریجانی البته که با بصیرت صورت گرفته است. تجربه نداشته که نداشته. مگرمن تجربه‌ی رهبریِ این کشورپهناوررا داشته ام؟ مگرفلان وزیرتجربه‌ی فلان وزارتخانه را داشته یا دارد؟ خودشما مگرتجربه‌ی نویسندگی داشته اید؟ تلاش کرده‌اید و نویسنده شده‌اید. ازنگاه ما، مهم سلامت فرد است. تجربه را می‌شود با مشورت خرید واستخدام کرد. مشاوران برای همین استخدام می‌شوند. مهم سلامت ومدیریت مبتنی برسلامت یک مدیراست. که بتواند همه‌ی ظرفیت‌های دستگاه تحت امرخود را درامتداد هم قراربدهد وکارآیی آنجا را به حداکثر برساند. همینطورکه می‌بینیم آقای لاریجانی خیلی موفق بوده‌اند. ومن ازایشان راضی ام. چرامی گویید آقای لاریجانی نفرششم دستگاه قضایی است. این یک توهین است. گناه است. یعنی شما می‌گویید حرف ایشان دردستگاه قضا خریدارندارد؟ واگربخواهد تحولی دراین دستگاه صورت بدهد، نمی‌تواند؟

نوری زاد: شما صدها قاضی کارکشته ومدیروسالم را کنارزدید و کسی را به ریاست این دستگاه انتخاب کردید که ازنظرقضایی بی سواد وبی تجربه بود. حالا هم اگرتجربه‌ای کسب کرده به گرد پای قاضیان با تجربه نمی‌رسد. اگرناراحت نمی‌شوید بگویم که شما ایشان را به این دلیل برمسند این دستگاه حساس نشانده‌اید که مطیع شما باشد. اگریک قاضی درستکاربرسردستگاه قضا می‌نشست، هرازگاهی به شما یک “نه” می‌گفت. اما این بنده‌ی خدا همه‌ی تلاشش بدست آوردن رضایت شماست. ونه محقق کردن عدل وانصاف وجاری کردن قانون. قاضی القضاتی که وامدارهمه جانبه‌ی رهبرباشد، ازعدالت وانصاف تهی است. شما به یک آدم نام آوراما مطیع نیازداشتید. یادتان هست این آقای احمدی نژاد یک چند تایی “نه” به شما گفت چگونه اعصابتان بهم ریخت؟ شما اساساَ مخالفان خود را تحمل نمی‌کنید. گرچه آن مخالفان، درست نیزبگویند.

رهبر: بدون لکنت صحبت کردن فرق می‌کند با توهین کردن. لطفاَ اندازه‌ی خود را نگه دارید و ازمداراخلاق وادب خارج نشوید. آقای لاریجانی ازنظرما یک روحانی ویک قاضی باسواد ومستقل است وما بهیچوجه درکارایشان دخالت نمی‌کنیم.

نوری زاد: شما ازپرونده‌ی دزدی‌های محمد رضا رحیمی خبردارید؟

رهبر: اینقدرصریح سخن ازدزدی نگویید. اگردزدی بود حتما دستگاه قضا به کاراو رسیدگی می‌کرد.

نوری زاد: شما چه بردزدی این فرد سرپوش بگذارید وچه نگذارید، درفردای تاریخ دزدی‌های اوورییس جمهورمطلوبتان آشکارخواهد شد. شرمنده ام، قاضی القضات مطلوب شما به شدت ذلیل یک گروکشی خانوادگی است. که اگربخواهد به دزدی‌های رحیمی واحمدی نژاد رسیدگی کند باید چشم به راه آشکارشدن دزدی‌ها وخلافکاری‌های برادرانش باشد. بیت شما کم درامورقضایی دخالت کرده؟ سعید مرتضوی را مگرخودشما به دستگاه قضایی تزریق نکردید؟ آنهم به جایگاه حساسی چون دادستانی کل کشور؟ به نظرمن اگرمجلس خبرگان ما مستقل بود، شما را باید بخاطربرگزیدن افراد بی سوادی چون شیخ محمد یزدی وهمین شیخ صادق لاریجانی وحمایت آشکارازفرد نامتعادلی چون احمدی نژاد مورد مؤاخذه قرارمی داد. شما درشیخ محمد یزدی چه دیدید که با گزینش او این همه خاک برسردستگاه قضا و عدل وانصاف افشاندید؟

رهبر: این به اختیارات رهبری مربوط است. وما کاری را کرده ایم که درمحدوده‌ی اختیاراتمان بوده است. هروقت شما رهبرشدید افراد مطلوب خودتان را انتخاب کنید. ما به چیزی فراتراز اختیارات خود دست نبرده ایم. تازه اینها بخشی ازاختیارات ماست. که اگربخواهیم به همه‌ی اختیاراتمان دست ببریم کارنظارت ودخالت ما به همه‌ی دستگاهها منجر می‌شود. شما چرا قدردان این همه مدیریت و ناب نگری رهبری نیستید؟ اگرمدیریت ما نبود معلوم نبود دشمن به سراین کشورچه می‌آورد.

نوری زاد: اگرمدیریت شما نبود چه برسرما می‌آمد؟ یعنی اکنون چه باقی مانده که برسرما بیاید که نیامده؟ ما مردمی داریم که یکی ازپرمصرف ترین مردم جهانند. مردمی که کم کاروبدکارند. بیشترین دزدی واختلاس ورشوه وریا کاری درمیان ما جاری است. می‌خواهید صورت کشورمان را تحت رهبری شما نقاشی کنم؟ کمترین مطالعه، بیشترین اعتیاد، کمترین اعتبارجهانی، بیشترین بداخلاقی، کمترین صادرات، بیشترین واردات، کمترین تولید، بیشترین مصرف، کمترین صداقت، بیشترین دروغ، کمترین ادب، بیشترین بی ادبی، کمترین قانونگرایی، بیشترین قانونگریزی، کمترین رغبت جهانی، بیشترین نفرت جهانی، اینها مگردستاورد دوران رهبری شما نیست؟ قبول دارم که درزمان رهبری شما آبادانی‌هایی هم صورت گرفته. موشک شهاب وسلول‌های بنیادین و دانش هسته‌ای هم بوده. اما خدا وکیلی دوست ندارید امروزنه موشک داشتید ونه دانش هسته‌ای اما اینهمه معتاد نیز نداشتید؟ شما هیچ می‌دانید سران امنیتی شما درکارقاچاق مواد مخدردست داشته ودارند؟

رهبر: این چه حرفی است که شما می‌زنید؟ کدام مسئول امنیتی ما قاچاقچی مواد مخدربوده؟ اسم ببرید!

نوری زاد:‌ای کاش تنها قاچاقچی بود. من افرادی را می‌شناسم که هم وزیربوده‌اند وهم قاچاقچی مواد مخدر وهم قاتل وهم نماینده‌ی مجلس خبرگان.

رهبر: اسم ببرید!

نوری زاد: شما خودتان بهترازمن خبردارید. حضرت حجة الاسلام والمسلمین شیخ علی فلاحیان.

رهبر: ایشان وزیربوده‌اند اما قاچاقچی وقاتل نبوده‌اند. این حرفهای شما مسئولیت دارد. جرم است. اگرنتوانید ثابت کنید مجرمید.

نوری زاد: قبول. من اگرنتوانم ثابت کنم مجرمم اما رهبری که ازهمه‌ی اینها خبردارد و برهمه‌ی اینها سرپوش می‌گذارد چه؟ شما مگرمی توانید قاچاقچی گری وقاتل بودن آقای فلاحیان را انکارکنید؟‌ای خاک برسراین مردم که نماینده‌ی مجلس خبرگانش هم قاچاقچی است هم قاتل. ورهبرش هم ازهمه‌ی اینها خبردارد وبرهمه‌ی اینها سرپوش می‌گذارد. این درست ازجنس همان آسیبی است که شما پاسدارانتان را به همه جای مملکت نفوذ داده‌اید. جایی مانده که درقرق پاسداران شما نباشد؟

رهبر: این پاسداران، پاسداران من نیستند. پاسداران این کشورند. پاسداران این انقلابند.

نوری زاد: چرا ارتش را با سپاه ادغام نمی‌کنید؟

رهبر: این به خود ما وبه قانون اساسی کشورمربوط است.

نوری زاد: سپردن همه‌ی حیثیت‌های نظامی وسیاسی واقتصادی واطلاعاتی به سپاه، یعنی این که شما به ارتش ووزارت اطلاعات ودستگاههای اقتصادی اعتماد ندارید. سپاه، یعنی همیشه چشم به راه دشمن بودن. سپاه یعنی خاصه پروری. یعنی رواج روح بی اعتمادی. یعنی ترساندن مردم ازدشمنی که همیشه درکمین است. واین که تنها نهادی که تخصص برخورد با این دشمن را دارد سپاه است.

رهبر: تا هرزمانی که دشمن درکمین ماست ما به سپاه نیازمندیم. این چیزی نیست که بشود کتمانش کرد.

نوری زاد: شما دشمنی پرنفوذتر ودزد ترو گشاده دست تراز پاسداران خود سراغ دارید؟

رهبر: این سخن شما نیزجرم است. اصلاً کفرمحض است. شما به مردانی می‌گویید دزد که درآسمان خدا شناخته شده تراززمین خدایند. شما به پاسداران این مردم می‌گویید دزد؟ شما این مردان پاک وبی آلایش را، این عابدان شب و شیران روزرا دزد خطاب می‌کنید؟ خاک بردهان کسی که این رهروان صادق آل محمد وعلی را دزد بداند بی آنکه سند ومدرکی دال بردزدی شان ارائه دهد.

نوری زاد: دلیل دزدی پاسداران شما این ریخت وقیافه‌ای است که کشورپیدا کرده. آیا به من می‌فرمایید این پاسداران قراراست ازچه چیزانقلاب پاسداری کنند؟

رهبر: شما که به پاسخ ما احتیاج ندارید. خودتان می‌پرسید وخودتان هم پاسخ می‌دهید. پاسداران ما به کوری چشم دشمنان – طبق قانون – ازاستقلال وتمامیت ارضی واسلامیت کشورپاسداری کرده‌اند ومی کنند وخواهند کرد.

نوری زاد: ازآزادی چطور؟

رهبر: بله، ازآزادی کشورهم. منتها آن آزادی که ما معنایش می‌کنیم. نه دشمن.

نوری زاد: معنای آزادی ازنگاه شما چیست؟ ازنگاه دشمن کدام است؟

رهبر: آزادی ازنگاه ما یعنی بندگی.

نوری زاد: بندگی؟

رهبر: بله، بندگیِ خدا یعنی آزادی. “من ازآن روی که دربند توام آزادم”.

نوری زاد: آزادی ازنگاه دشمن چه؟

رهبر: یعنی بی بند وباری. بی قیدی. اختلاط زن ومرد وبی حجابی وسرکشی وخروج ازبندگی خدا.

نوری زاد: پس پاسداران قراراست هم ازاستقلال کشورپاسداری کنند وهم ازاسلامیت کشوروهم ازآزادی ما!؟

رهبر: تاکنون این بوده ازاین پس هم چنین خواهد بود.

نوری زاد: مفهوم استقلالی که این پاسداران تا کنون حافظ آن بوده‌اند چیست؟

رهبر: رسیدن بجایی که کسی نتواند به ما چپ نگاه بکند. وما ازهمان بدو پیروزی انقلاب به این مهم دست یافته ایم.

نوری زاد: البته این که مردم ما نمی‌توانند به این پاسداران و دزدی‌هایشان چپ نگاه کنند امری درست است. معمولا دزدان وقلچماقان به نوچه‌هایی نیازدارند که دماغ معترضان را بخاک بمالند. کاراین نوچه‌ها این است که چشم بگردانند وببینند کجا داردیک سخنی و اشاره‌ای به دزدی‌های اربابانشان می‌شود تا بروند آنجا و آنجا را بهم بریزند. همان نقشی که شعبون بی مخ‌ها یا بسیجیان وآسمانیان شما ایفا می‌کنند. آنهم به اسم صیانت وپاسداری ازانقلاب و مواجهه با توطئه‌های دشمن قسم خورده‌ی تا دندان مسلح! من ازباب مزاح والبته تلمیحی که به اعماق دخمه‌های این جماعت اشاره دارد هرازگاه به دزدی از لوازم شخصی ام اشاره می‌کنم. فکرمی کنید دزدان اطلاعات ودزدان سپاه چرا ابزارکارمرا واقلام دزدی شده‌ی دیگران را پس نمی‌دهند؟ رازش هیچ نیست الا این که درخون این جماعت حرامخوار، چیزی به اسم مال مردم دارای حرمت نیست که حالا این لوازم کارنوری زاد باشد یا کشتی کشتی نفتی که دورازچشم مردم می‌برند وبجایش کشتی کشتی کالای قاچاق وارد می‌کنند.

رهبر: اینها که شما می‌گویید همه اش جرم است. همه اش تهمت وافتراست. دراین مصاحبه ما بنا برصبوری داریم. این تهمت‌های شما را ما سالهاست که اززبان ضدانقلاب داخلی وخارجی می‌شنویم. شما چرا به روح جاری این جریان اشاره نمی‌کنید؟ چرا نمی‌بینید که دربین این جوانان وزن ومرد غیرتمند، روحانیان هم هستند؟ نقش این روحانیان بسیجی را که نمی‌توانید انکارکنید. روحانیان غیرتمندی که حاضرند جانشان را برسراعتقادشان بدهند. روحانیانی که به چیزی غیرازاسلام نمی‌اندیشند. بعضی ازاینها – من خبردارم – داروندارشان بقدراتومبیل شما قیمت ندارد. همینها هستند که به رگ غیرتمندی بسیج خونرسانی می‌کنند.

نوری زاد: روحانی مگرچه امتیازی بر دیگران دارد؟

رهبر: امتیازش به این است که شما خودتان را وقف زندگی کرده‌اید – هرچند شرافتمندانه – اما اینها خودشان را وقف اسلام کرده‌اند.

نوری زاد: مثل شیخ صادق خلخالی؟ مثل شیخ علی فلاحیان؟ مثل شیخ روح الله حسینیان؟

رهبر: شما ازنقاط ضعف اینها بگویید وما ازنقاط مثبت شان تا ببینیم کدامیک غالب است. انصاف اگردرمیان باشد بحث ما می‌تواند به نتیجه برسد. وگرنه شما حرفهای کلیشه‌ای وهزاربار گفته شده را ردیف می‌کنید وخودتان را تخلیه می‌کنید وراه به جایی هم نمی‌برید.

نوری زاد: شما یک روحانی هستید. وبقول خودتان یک بسیجی. شما مگردراین بیست وسه سال همه را ازمذاکره با آمریکا برحذرنداشته اید؟

رهبر: بله، همین حالا هم همه را ازمذاکره با آمریکا نهی می‌کنیم.

نوری زاد: پس چرا خودتان با اوباما مکاتبه وگفتگوداشته اید؟ وچرا متن ومحتوای این گفتگوها را منتشرنمی کنید؟ ازکجا بدانیم دراین مکاتبه‌ها وگفتگوها خاک مذلت برسرما ونسل‌های ما نیفشانده شده است؟

رهبر: شما تمام دنیا را اگر بگردید آمریکا ستیزترازما پیدا نمی‌کنید.

نوری زاد: لابد درمکاتبه‌ها وگفتگوهای شما با اوباما، آنکه به خاک مذلت نشسته آمریکاست؟ اگراینگونه است محتوای این صحبت‌ها را منتشرکنید تا ما هم دراین شعف بزرگ سهیم باشیم ودرپوست نگنجیم.

رهبر: صحبت‌ها ومکتوبات ما با آقای اوباما محرمانه است.

نوری زاد: یعنی این امت خداپرست وشهیدپروروسلحشوروغیوروبصیرودرصحنه، اینقدرنامحرم و غیرقابل اعتمادند که شما ازانتشار محتوای داد وستد خودتان با آمریکاییها هراس دارید؟

رهبر: منافع کشورایجاب می‌کند که مکاتبات ومکالمات ما با آقای اوباما محرمانه بماند.

نوری زاد: من یک روحانی می‌شناسم که سردسته‌ی شعبون بی مخ‌های قم است وغوغایی ازطرح وبرنامه برای فردای این سرزمین فلک زده درسر دارد وهمین که شما سربرزمین بگذارید او با یال وکوپال ودارودسته اش به صحنه می‌آید. شعبون بی مخی که با شما خویشاوند نیزهست. یک روحانی با تمام مشخصه‌های شعبون بی مخیِ بظاهرآکادمیک حتی!

رهبر: اگربخواهید به تهمت‌ها و سخنان نامربوط خود ادامه بدهید من این مصاحبه را یکجانبه خاتمه می‌دهم. این شخصی که شما ازاوبا صفت شعبون بی مخ اسم می‌برید یک دانشمند غیرتمند است. شما غیرتمندی را با سینه چاکی وعربده کشیِ لات‌های بی سروپا اشتباه گرفته‌اید. ایشان یک فرهیخته‌ی اسلامخواه است. بقدروزارت ارشاد دراین سالها کارفرهنگی کرده ومی کنند. بجای قدردانی اززحمت‌های ایشان این صفت کریه را به وی نسبت می‌دهید؟ شما چگونه فردا دربرابر خدا وحقوق تباه شده‌ی کسانی که به آنها تهمت می‌زنید خواهید ایستاد؟

نوری زاد: شما چه بخواهید وچه نخواهید این آقا درچارچوبی دست وپا می‌زند که این چارچوب عین قواعد شعبون بی مخی است. ما وشما مجازنیستیم الفاظ مبارکی چون غیرتمندی و فرهیختگی و اسلامخواهی را خرج آدمهایی بکنیم که فحاش وبی ادب و گستاخ و بی سواد و بی آبرو وقانونگریزوهوچی گروجاهل مسلک ونان به اسم اسلامخورهستند. ایشان یک شعبون بی مخ تمام عیاراست که سرووضع وادبیات جاهل مسلکیِ خود را درلباس روحانیت فروبرده. سردسته‌ی جماعتی است که اسم خود را حزب الله نهاده است وآبرو ومال وحقوق مردم را به کف کفشهای خود می‌مالد. شما نیک می‌دانید که وی به اسم حزب الله چه تن‌ها را لرزانده وچه آبروها را برده وچه زندگی‌ها ودودمان‌ها را به باد داده وچه رعب ووحشتی به پاکرده.

رهبر: شما برای این همه تهمت سند دارید؟

نوری زاد: سند من ریخت وقیافه‌ای است که ما وشما واطرافیان شما ازاسلام برکشیده ایم. ریخت وقیافه‌ای که ازاعدام‌های بی دلیل وبی محاکمه ومصادره‌ی اموال مردم شروع شده است وهمچنان تا لگدمال کردن حقوق بدیهی وهمه جانبه‌ی مردم رواج دارد. شما درحالی دست احزاب ودستجات متداول سیاسی کشوررا بسته‌اید که دست امثال این آیت الله بی مخ را واگشوده‌اید. تشکیلات این آیت الله بد دهن وفحاش چرا وبه چه دلیل باید ازحمایت‌ها وبودجه‌های پنهان وآشکاردولتی وغیردولتی بهره مند باشد و مردان مرد ما درزندان بخاطریک روز مرخصی به تنگنا بیفتند؟

رهبر: این یک مصاحبه است یا بهانه‌ای برای تخلیه‌ی روانی مصاحبه کننده؟

نوری زاد: همه‌ی مصاحبه‌ها برای تخلیه‌ی روانی وعلمی واجتماعی وفرهنگی وسیاسی برگزارمی شوند. مصاحبه‌ای که نتواند بخشی ازروان آشفته‌ی جامعه‌ی متلاطم ما را متأثرکند، دیگی ازسنگ وچوب است که برسراجاقِ رفع تکلیف نهاده باشند. شما چرا مجلس را ونمایندگان مجلس را ازریخت انداخته اید؟ این مجلس است که ما داریم؟

رهبر: حال نوبت به مجلس رسید؟ شما مصاحبه را با محاکمه اشتباه گرفته‌اید. اگرنمی دانید بدانید: مصاحبه آدابی دارد. که اولینِ آن، ادب است. ما دراین مصاحبه، ادب نمی‌بینم. عقل می‌گوید که به سئوالهای شما جواب ندهیم. واعتنایی به تهمت‌ها و پرخاش‌های شما نکنیم وعطای این مصاحبه را به لقایش ببخشیم. اما ازباب این که می‌خواهیم ثابت کنیم این شما هستید که ظرفیت بهره مندی ازیک فرصت طلایی – هرچند درخیال- را ندارید، به پرسش‌های درشت وسراسرتهمت و بدون سند والبته خام شما پاسخ می‌دهیم.

ما برخلاف ادعای شما به مجلس ریخت داده ایم. مجلسی که با جروبحث‌های بیهوده فرصت‌های خود را برسرمسائل جزیی هدرمی داد اکنون رفته ودرست سرجایش نشسته است. نمایندگان پراکنده و اهل تشتت وتفرقه، جایشان را به نمایندگان مرتب ومؤدب داده‌اند. شما دراین دومجلس گذشته شده آیا یک حرف لغو ازنمایندگان بشنوید؟ این همان مجلسی است که ما می‌گوییم رفته وسرجایش نشسته. تربیت شده ودارد جامعه را تربیت می‌کند.

نوری زاد: این مجلس مطلوب شما دارد زیرآوار سنگینِ ترس ووحشت له می‌شود. مجلسی که ازخوف پرونده‌های اطلاعاتی‌ای که برای هرکدام ازنماینده‌هایش ترتیب داده‌اند جرأت پرسیدنِ یک”چرا” ندارد. شما رییس دفترآقای علی لاریجانی را می‌شناسید؟

رهبر: بله، یکی ازسرداران بنام وخوش سابقه‌ی ماست.

نوری زاد: چرا باید یک سردارسپاه با آنهمه سابقه‌ی اطلاعاتی وامنیتیِ خوف انگیزداخل مجلس شود وبشود رییس دفترِ رییس مجلس؟ نکند این یک مسئولیت ازچشم اشغالگران سپاه دورمانده بود؟ پاسداری مثل خود آقای علی لاریجانی برای مرعوب شاختن نمایندگان کافی نبود؟

رهبر: چه ایرادی دارد یک سردارسپاه مسئولیتی بپذیرد که درمحدوده‌ی تخصص اوست؟ این سردارفرد باتجربه وکارآمدی است. ایران را و دنیا را ومنطقه را می‌شناسد. رییس مجلس به او وبه تخصص او دراین زمینه‌ها احتیاج دارد. رییس مجلس مکاتبات جهانی دارد. ملاقات‌ها ونشست‌های بین المجالسی ورفت وآمدهایی دارد که یک فرد مجرب باید اینها را تنظیم کند.

نوری زاد: وشاید هم برای بی خاصیت کردن نمایندگان مجلس!

رهبر: شما برگشتید سرحرف‌های همیشگی تان.

نوری زاد: این رییس دفتر یک زخم برگردن دارد.

رهبر: بله، درحادثه‌ای اینطورشده.

نوری زاد: یکی ازسرداران اخراجی سپاه، دردومین نامه‌ای که برای من ارسال کرده، اسرار ونکته‌هایی را درباره این آقای رییس دفتر واشکافته که نشان می‌دهد دلیل حضوراو دردفتر آقای لاریجانی هیچ ربطی به شناخت ایشان از کردستان وعراق واربیل واروپا وتروردکترقاسملوندارد. بلکه این سردارمثل غول یک چشمی است که آقای لاریجانی درمجلس نشانده تا به نمایندگان خاطی بگوید: عوضی اگرحرف بزنید می‌سپرمتان دست رییس دفترم.

رهبر: اگراینگونه ربط دادن‌ها آرامتان می‌کند مختارید.

نوری زاد: یک سئوال بی ربط. شما وما چرا انقلاب کردیم؟ مشکل ما چه بود که خواستیم با انقلاب، آن مشکل را برطرف کنیم؟ چه کم داشتیم که خواستیم آن را به دست آوریم؟

رهبر: خوب معلوم است. رژیم شاه به همه‌ی ارکان کشور خیمه بسته بود. روحانیان وجوانهای ما را زندانی می‌کرد وشکنجه می‌کرد و اعدام می‌کرد. رژیم شاه اموال مردم را بی اجازه‌ی مردم خرج هوی وهوس خود می‌کرد. به اسرائیل می‌داد. به آمریکا می‌داد. آمریکایی بود. روسپیگری را باب کرده بود. مردم درفقر بودند. دانشگاههای ما بجای محل علم محل فساد شده بود. ادارات ما محل اختلاس ودزدی شده بود.هزارفامیل ازخاندان پهلوی برکل مملکت حاکم بود. رشوه بی داد می‌کرد. حقوق مردم نادیده گرفته می‌شد. دادگاهها بی دادگاه بود. روحانیت درتنگنا بود. اندیشمندان درتنگنا بودند. مردم اجازه‌ی یک اعتراض ساده را نداشتند. مجلس‌ها فرمایشی بودند. دستگاهها تحت نفوذ شاه ودربار بودند. اراده‌ی یک نفربه اسم شاه برکل مملکت سواربود. به یک اداره اگر می‌رفتید حتما باید بدنبال آشنا می‌گشتید. بخش وسیعی ازسرمایه‌ی کشور خرج خرید ادوات نظامی می‌شد. ساواک – سازمان اطلاعات وامنیت رژیم – همه را ترسانده بود. کسی جرأت نداشت حرف دلش را برزبان آورد. انقلاب کردیم که این نواقص برطرف شود. این ظلم‌ها برطرف شود.

نوری زاد: من ازمشکلات قبل ازانقلاب پرسیدم. شما ظاهراً مشکلات فعلی خودمان را شماره فرمودید.

رهبر: نخیر، ما مشکلات قبل ازانقلاب را گفتیم.

نوری زاد: اما اینها که فرمودید، تک به تک مشکلات فعلی ماست.

رهبر: درحال حاظرمشکلاتی هست که ما انکارش نمی‌کنیم، اما همین که به کوری دشمنان اسلام، نظام ما یک نظام اسلامی مبتنی برمردمسالاری دینی است این خودش هزاران قدم رو به جلوست.

نوری زاد: اما از اسلام مورد نظر شما یک پوسته‌ی نحیف و نازیبا چیززیادی نمانده. پوسته‌ای که آقایان جنتی وعلم الهدی و سیداحمد خاتمی و قرارگاه خاتم الانبیا وخاتم الاوصیا و بنگاههای مولی الموحدینی به دوش می‌کشند. بخشی ازاین اسلام هم فعلاَ درسوریه به دندان کشیده می‌شود.

رهبر: آقای جنتی که متاسفانه این روزها به لطیفه‌های مردم راه یافته، یکی ازخورشیدهای انقلاب‌اند. ایشان سرتا پا جاذبه‌اند. سرتا پا ادب وعلم وفرزانگی‌اند. آقای جنتی یکی ازذخایرانقلاب اسلامی ما هستند. کسی که تاریخ باید با همه‌ی استعدادش برای فهم مراتب وجودی ایشان دوزانو برزمین ادب بنشیند. داستان سوریه هم عین داستان آقای جنتی است. ما می‌گوییم نبض اسلام اکنون درسوریه می‌تپد اما عده‌ای که خون دشمن دررگهای آنان جاری است، این سخن ما را یک سخن غیرعلمی وغیرکارشناسانه تبلیغ می‌کنند. این خط این نشان: همان گونه که تاریخ درقرنها بعد پرده ازگنج وجودی آقای جنتی وامثال ایشان برخواهد داشت، پرده ازخون دل ما وحقانیت نگاه ما برای بقای آقای بشاراسد نیزبرخواهد داشت.

نوری زاد: اگریک روزدرهمین نزدیکی‌ها بشاراسد سقوط بکند، عکس العمل شما چه خواهد بود؟

رهبر: شاید انتظارتان این باشد که ما عزای عمومی اعلام بکنیم. اما نه، با شکست آقای اسد، ما یک ستون ازخیمه‌ی اسلام را ازدست خواهیم داد. مثل شکست وکشته شدن محمد بن ابی بکر ومالک اشترنخعی. با شکست آقای اسد، یکی ازبازوان اسلام آسیب می‌بیند.

نوری زاد: شما چقدراز اموال مردم ایران برداشته‌اید وبرای بقای بشاراسد خرج کرده اید؟

رهبر: این یک مسئله‌ی محرمانه است.

نوری زاد: من اگریک پولی ازجیب شما بردارم نباید به خود شما خبربدهم؟

رهبر: شما روزی که ولی مطلقه‌ی فقیه شدید می‌توانید هرچقدرکه می‌خواهید ازهرکجا حتی ازجیب مردم پول بردارید ودرهرکجا که صلاح می‌دانیدخرج کنید.

نوری زاد: حتی بدون رضایت مردمی که خودشان به این پولها بیشترنیازمندند؟

رهبر: بله، حتی بدون رضایت مردم. این یعنی: ولایت مطلقه‌ی فقیه.

نوری زاد: اما ما یک مورد ازاین کارها را درزندگی پیامبراسلام وامامان وبویژه درقرآن نمی‌بینیم.

رهبر: درقانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که می‌بینید.

نوری زاد: پس جمهوری اسلامی ایران چیزی فراتراز اسلام وقرآن است!

رهبر: برگرفته ازاسلام است.

نوری زاد: اخیراَ دستورفرموده‌اید که تلاش دولت برای تنظیم خانواده وداستان اولاد کمتربرچیده شود. شما با اعتنا به کدام تخصص وکارِ کارشناسی، ناگهان یک چرخه‌ی مدیریتی را ازمدارخود خارج می‌کنید؟

رهبر: نیازی به کارِ کارشناسی ندارد. ما خودمان اززاویه‌ی اسلام به این مسئله نگاه کردیم دیدیم یک حرکت نامعقول وغیرالهی ومطلوب نظردشمن است بلافاصله دستوردادیم بساطش را برچینند.

نوری زاد: شما گاه به کلمه‌ها هم دخول می‌کنید. مثل دستوری که فرمودید بجای کلمه‌ی “توسعه” ازکلمه‌ی “پیشرفت” استفاده شود. داستان الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را می‌گویم.

رهبر: کلمه‌ی توسعه مبتنی برفرهنگ غرب است وکلمه‌ی پیشرفت خودمانی وایرانی – اسلامی است.

نوری زاد: داستان ورود به جریان هسته‌ای با اراده‌ی حضرتعالی انجام شد؟

رهبر: مگرمی شود مسئله‌ای به این مهمی بدون اجازه‌ی ما صورت پذیرد؟

نوری زاد: پس مسئولیت این همه خسارت ناشی ازورود بی سرانجام وغیرمدبرانه به جریان هسته‌ای را، وبه باد دادن میلیاردها دلار سرمایه واعتبارملی را می‌پذیرید؟

رهبر: تاریخ دراین باره قضاوت خواهد کرد. نیت ما خیربوده. ما می‌خواستیم کشوررا با یک جهش بزرگ علمی ازعقب ماندگی بدرببریم.

نوری زاد: بدربردید؟

رهبر: دشمن نگذاشت. رسیده بودیم به یک جاهایی اما این دشمنِ درکمین نگذاشت.

نوری زاد: شما آیا به قیامت اعتقاد دارید؟

رهبر: مگرمی شود رهبرمسلمین جهان به قیامت اعتقاد نداشته باشد؟

نوری زاد: با کسی که بی دلیل آدم بکشد، چه باید کرد؟

رهبر: به حکم قرآن باید قاتل قصاص شود. اگرکه صاحب دم نبخشاید.

نوری زاد: اگراین قاتل یک حکومت باشد چه؟

رهبر: دراصل قضیه فرقی نمی‌کند اما یک حکومت ضرورتهایی دارد که نمی‌شود آنها را نادیده گرفت.

نوری زاد: شما قبول می‌فرمایید که جمهوری اسلامی ایران برای بقای خود آدمهای بسیاری را کشته است؟

رهبر: بله، هرنظام وحکومتی برای بقای خود آدم می‌کشد.

نوری زاد: ما آدم کشتیم که چه بشود؟

رهبر: که نظام اسلامی حفظ شود وخاطیان به جزای اعمالشان برسند.

نوری زاد: ما آدم کشتیم که نظام اسلامی حفظ شود. حال بفرمایید: نظام اسلامی حفظ بشود که چه بشود؟

رهبر: که قوانین اسلام درآن پیاده شود.

نوری زاد: این قوانین موجب ارتقای ایمانی وهمه جانبه‌ی مردم می‌شوند؟

رهبر: بله، حتماَ

نوری زاد: پس می‌فرمایید ما آدم کشتیم که نظام اسلامی حفظ شود و با حفظ نظام اسلامی قوانین اسلامی پیاده شود تا با پیاده شدن قوانین اسلامی مردم بلحاظ ایمانی واجتماعی وفرهنگی و اقتصادی و سیاسی رشد کنند و ازپله‌ای به پله‌های بالاتر بروند؟

رهبر: بله

نوری زاد: می‌شودبه ازای آدمهایی که برای رشد مردم کشته ایم جنابعالی یک چندتایی ازآن رشد یافتگی‌ها را شماره بفرمایید؟

رهبر: خیلی چیزها هست.

نوری زاد: مثلاَ؟

رهبر: خب دین مردم حفظ شده است. دین مردم داشت ازدست می‌رفت.

نوری زاد: دین یعنی روحانیت دیگر؟

رهبر: روحانیت یکی ازشاخصه‌های دین است.

نوری زاد: پس ما آدم کشتیم که روحانیت حفظ شود؟

رهبر: حفظ روحانیت یکی ازاین دستاوردهای حفظ دین است.

نوری زاد: وقبول دارید که روحانیت برای حفظ خودش دستش را به خون مردم آلوده کرد؟

رهبر: روحانیت دغدغه‌ی دین دارد.

نوری زاد: پس می‌فرمایید ما آدم کشتیم که روحانیت ما دغدغه‌ی دین داشته باشد؟

رهبر: شما خود را در یک حلقه‌ی بسته‌ی فلسفی گرفتارکرده‌اید. ازاین شاخه به آن شاخه می‌پرید تا به نتیجه‌ی دلخواه خود برسید. ما دستاوردهای خیلی زیادی داشته ایم که یکی ازآنها حفظ دین مردم است.

نوری زاد: یکی دیگرازآن دستاوردهای خیلی زیاد را می‌شود بازگوبفرمایید؟

رهبر: ما وابسته به آمریکا بودیم اما اکنون مستقلیم.

نوری زاد: پس ما آدم کشتیم تا مستقل شویم؟

رهبر: بله، هرکشوری برای استقلالش ازاین کارها می‌کند.

نوری زاد: ما اکنون مستقلیم؟

رهبر: چراکه نه، شما یک آمریکایی درخیابانهای تهران یا هرکجای ایران نشان ما بدهید!

نوری زاد: اگربجای یک آمریکایی چند نفرروسی وچینی نشان بدهیم چه؟

رهبر: ما به چین وروسیه وابسته نیستیم. با آنها وارد معامله می‌شویم؟

نوری زاد: مثلاً این دوتا ناوی که روسها به سمت سواحل سوریه فرستاده‌اند مستقل ازتقاضای شما بوده؟

رهبر: یعنی می‌خواهید بگویید ما به روسها پول داده ایم که به سواحل سوریه ناوجنگی بفرستند؟

نوری زاد: شما که رهبرمسلمین جهانید وبه قیامت هم اعتقاد دارید بفرمایید آیا ما به آنها پول داده ایم یا نداده ایم؟

رهبر: خب یک نظام برای رفع مشکل دوستانش هزینه می‌کند.

نوری زاد: پس ما آدم کشتیم تا جای آمریکا را با روسیه وچین عوض کنیم؟

رهبر: شما اینگونه نتیجه گیری کنید.

نوری زاد: نظرتان درباره‌ی اعدامهای بام مدرسه‌ی علوی واعدامهای خلخالی واعدامهای سال ۶۷ چیست؟

رهبر: تشخیص بزرگان نظام براین بوده که افراد شاخص رژیم پهلوی وافراد جانی وضدانقلاب وجاسوس ومنافق اعدام شوند. درهرکشوری با معاندان ودشمنان برخورد شدید می‌شود. ما چرا صدامیان را می‌کشتیم؟ بخاطراین که به خاک ما تجاوزکرده بودند. هیچ عقل سلیمی با متجاوزگفتگو نمی‌کند. می‌زند قلم پایش را می‌شکند.

نوری زاد: پس این کشتارها ازنگاه شما کاردرستی بوده؟

رهبر: البته شاید کمی افراط شده باشد اما اصل برخورد با معاندان کاردرستی بوده. اگرما آن برخوردها را نمی‌کردیم الان کسان دیگری براین کشورحاکم بودند و اسلام درانزوا بود.

نوری زاد: اگراینطورباشد کشتارهفتادساله‌ی شوروی سابق هم کاردرستی بوده. استالین هم ازاین القاب زیاد استفاده می‌کرد. ضدانقلاب، اجنبی پرست، جاسوس، دشمن، منافق. هیتلرهم همینطور.

رهبر: الگوی ما شوروی نبوده ونیست. سرلوحه‌ی کارما اسلام است.

نوری زاد: فکرمی کنید چه تعداد ازمردم ایران با تداوم رهبری شما موافقند؟

رهبر: پاسخ این سئوال را بارها درسفرهای استانی ما ونمازجمعه‌هایی که ما اقامه می‌کنیم دریافت کرده‌اید. اینهمه ازدحام جمعیت نشان ازچه دارد؟ مردم ما را می‌خواهند پس ما هستیم.

نوری زاد: ملاک مقبولیت رهبری شما ازدحام مردم است؟

رهبر: ازدحام جمعیت دراطراف ما یکی ازملاک‌های رهبری ماست. ملاک‌های بسیاری نیزهست.

نوری زاد: خب دراطراف آقای احمدی نژاد هم ازاین ازدحام‌ها زیاد است.

رهبر: شما ما را با آقای احمدی نژاد مقایسه می‌کنید؟

نوری زاد: من ازدحام مردم را مثال زدم.

رهبر: ازدحام دراطراف ما کیفیت متفاوت تری دارد.

نوری زاد: شما ازرهبری این سالهای خود راضی هستید؟

رهبر: ازمردم بپرسید!

نوری زاد: ازمردم؟ شما که دستورفرمودید مردم را بزنند وبکشند!

رهبر: مردم را نه، بلکه فتنه گران وحامیان فتنه را.

نوری زاد: خبردارید چند میلیون ایرانی درکشورهای دیگرسرگردانند یا جلای وطن کرده اند؟ ما بیشترین مهاجررا درسطح جهان داریم. این یعنی چه؟

رهبر: یعنی اینجا جای سلطنت طلبها ومال مردم خورها و فتنه گران وضدانقلاب نیست. هرکه می‌خواهد درایران زندگی کند یا باید قانون اساسی این کشوررا بپذیرد یا اگرهم نمی‌پذیرد سرش را بیندازد زمین وکاری به کارحاکمیت نداشته باشد. ما به اندازه‌ی کافی خاردرچشم واستخوان درگلوهستیم.

نوری زاد: من بخاطرصبوری کم نظیرتان، بخاطرتحمل پرسش‌های گستاخانه ام، وبخاطرپاسخ‌های بی تعارف تان ازحضرتعالی تشکرمی کنم. نیزازاین که به من اجازه دادید به گفت وشنودی دخول کنم که پای دروادی خیال دارد. برای شما عاقبتی نیکو همراه با سرنوشتی مبارک آرزو می‌کنم. به پرسش‌های پایانی نزدیک می‌شویم. شما آن روزهایی که درزندان شاه بودید، آیا تصوراین را داشتید که یک روز به همان راهی بروید که شاه رفت؟ وزندانها را ازمخالفین ومعترضین پرکنید؟

رهبر: آنجا ملاک سلطنت بود وچپاول، اینجا ملاک اسلام است وخدمت.

نوری زاد: اما نتیجه یکی ازآب درآمده. آنجا به اسم سلطنت غارت می‌شده اینجا به اسم اسلام. هردوغارت است. چه به اسم سلطنت چه به اسم اسلام.

رهبر: این برداشت شماست. وگرنه ما کجا وسلطنت کجا؟ ما یک طلبه‌ی ساده‌ای هستیم با جسمی علیل که جزخدمت به مردم ایران دأب دیگری نداریم.

نوری زاد: شما می‌خواهید به همین راهی که تاکنون درپیش گرفته‌اید ادامه بدهید؟ یعنی مردم ایران امید تغییری درحکومت ورهبری شما نباید داشته باشند؟

رهبر: اگرهم تغییری در حکومت و رهبری ما پیدا شود، کیفیت این تغییر را قانون تعیین می‌کند. هرچیزی که غیرقانونی باشد بشدت از طرف ما مطرود است. مردم بروند از طریق قانون خواستار تغییریا برکناری ما باشند. اگر قانون به ما گفت بروکنار، با آرامش واطمینان می‌رویم سروقت همین کارطلبگی مان. درس می‌دهیم ودرس می‌گیریم. اما تا زمانی که قانون ازما می‌خواهد که بمانیم می‌مانیم. بکوری چشم دشمنان وآنانی که خواهان ما نیستند.

نوری زاد: اگرمردم ایران به راه مردم سوریه وبه راه مردم سایرکشورهای عربی بروندکه خواستار تغییرات بنیادین درارکان کشورشان بوده وهستند، شما راه مبارک را برمی گزینید که استعفا داد یا راه قذافی وبشاراسد را؟

رهبر: ما راه خودمان را برمی گزینیم.

نوری زاد: راه شما چیست؟

رهبر: راه قانون. راه اسلام.

نوری زاد: نمود بیرونی این راه چیست؟

رهبر: ما می‌مانیم. اگرچه عده‌ای از مردم خواهان ما نباشند. اگرمردم دست به خشونت بزنند دست به خشونت می‌زنیم. دست به اسلحه ببرند دست به اسلحه می‌بریم. اما اگر از طریق قانون خواسته‌های خود را دنبال کنند به خواسته‌هایشان احترام می‌گذاریم. ما به این مقام دلبستگی نداریم. این را همه فهمیده‌اند.

نوری زاد: نگران این نیستید که خدای ناکرده همان سرنوشت قذافی برای شما رقم بخورد؟

رهبر: سرنوشت ما را کربلا مشخص کرده است. می‌میریم اما ذلت نمی‌پذیریم.

نوری زاد: آیا دوست ندارید سرنوشت نلسون ماندلا را پیدا کنید که دراوج محبوبیت واقتدار واقبال عمومی ازقدرت کناره گیری کرد؟

رهبر: من به این پرسش شما پیشترپاسخ گفته ام. آنجا حرف ازوطن است واینجا حرف ازاسلام.

نوری زاد: اجازه می‌دهید من این چفیه‌ی شما را بردارم.

رهبر: بفرمایید. بردارید.

نوری زاد: این شاخه گل را ازمن می‌پذیرید؟

رهبر: چرا که نه؟

نوری زاد: من شما را با شاخه گلی دردست بیشتراز چفیه‌ای برگردن دوست دارم.

رهبر: چفیه کارکردهایی دارد که گل ندارد.

نوری زاد: من سرنوشت وعاقبت مبارک برای شما آرزومی کنم.

رهبر: من هم ازشما تشکرمی کنم.

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire